در راه عاشقی ست مرا استوار پا
از جان نهاده ام به چنین رهگذار، پا
ای پادشاه حسن که خوبان ز جان نهند
بر آستانه ات ز پی افتخار، پا
بر خاک آستان تو پایم کجا رسد
باشد اگر به پیکر من صد هزار، پا
دستم در آستین شده از خون دل نگار
تا دیده ام زرنگ حنایت نگار، پا
خیزم به پای بوسی ات از حجره مزار
روزی اگر نهی تو مرا بر مزار، پا
خاری به پای توست ز مژگان چشم من
آهسته رو که تا منهی روی خار، پا
با پای خود شکار، درآید تو را به بند
بگذار ار به دشت، به عزم شکار، پا
در راه انتظار تو شد خسته پای من
از بس فشرده ام به ره انتظار، پا
حیف است پای خویش گذاری تو بر زمین
جانا! بیا به دیدهٔ «ترکی» گذار، پا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.