گنجور

 
طبیب اصفهانی

تو که ای امیر داری ز سراغ من فراغی

چه شود اگر بگیری ز غلام خود سراغی

چو تو گلشنی و باغی به کنار من چو آیی

چه روم به گشت گلشن چه روم به سیر باغی

ز جفا و جور گردون چو شکسته و ضعیفم

ز شراب کهنه ساقی برسان به من ایاغی

ز ستمگری چگونه، بودم امید مرهم

که به روی داغ دیگر نهدم به سینه داغی

بروم اگر به گلشن به گلی نظر ندارم

که به گلشنی نرفتم که نبود بانگ زاغی

نبود طبیب دیگر سر و برگ نظم و شعرم

که جدا ز هم‌زبانان نبود مرا دماغی

 
sunny dark_mode