گنجور

 
سوزنی سمرقندی

زن کردم ای ولی نعم از برای آن

تا کدخدای گردم و مردی نکو شوم

آگه شدم که گر بمثل روی و انهم

در دست زن چو کاغذ تزویر گو شوم

لیکن نه باز گردم از شرم مردمان

کاندر خور تماخره و تیز تو شوم

از دعوت دو گونه و سه دست و چارپای

آن شب که قصد کردم تا جان او شوم

امروز برگ دعوت من بنده را بساز

تا امشبک یکی به . . . زن فرو شوم

 
sunny dark_mode