تازبازان که ترا پیش گروگان آرند
تا یکی پس نگری . . . ن به گریبان آرند
بسر حمدان . . . نت چو گریبان گردد
آن گریبان که در او گردن حمدان آرند
چند ازین لاغر . . . ران پس ایشان به طفیل
مر گریبان ترا سوزن پنکان آرند
بکلانی و بخردی منگر، شاد بزی
خُرد خواهی و کلان، هرچه خوهی آن آرند
کاروان گاه میانْ پای ترا . . . ایه و . . . ر
نوک خربنده به انبوهی شریان آرند
از در مرز تو ای خوش پسر اوقات جماع
تیز خوش زمزمه یابی که به انبان آرند
ای بسا باد که در نایژهٔ بوق نهند
تا ز انبان تو یک تیز به الحان آرند
تندی و توسنی آغازی و خِران نشوی
تند و توسن ببرند آخر و خِران آرند
رطبی زیر و بسی گوئی سامانم نیست
تو خوهی ور نخوهی، کار به سامان آرند
از پی صره زری که میان پای تراست
به میان پای تو شب دزد میان ران آرند
هر زمان بینی کان دزد میان ران ترا
غل بگردن برو پا کنده بزندان آرند
هرکه او پاچه خورد از ره . . . ن وقت سحر
بامدادان به گاهش سره بریان آرند
تازبازان چو نه در زیر زبونشان باشی
بدل سیم سره مشت چو سندان آرند
به دو سه پشم که آری به زنخدان چو سَیَم
تو چنان دانی کز کرده پشیمان آرند
. . . نِ چون خرمنِ گلبرگِ تو جائی نبرند
که زنخدان ترا خار مغیلان آرند
رو که گر ریش چو فرعون کنی، موسی وار
به در . . . نت عصاهای چو ثعبان آرند
این جوابست مر آنرا که سنائی گوید
عاشقان پیش تو گر تحفه همه جان آرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وضوح به نقد رفتارها و نظرات انسانها میپردازد و اشاره به ورود عذابها و مشکلات به زندگی میکند. شاعر با استفاده از تشبیهات و تصویرسازیهای زیبا، به تفکر درباره ارزشها و روابط انسانی دعوت میکند. او همچنین به این نکته میپردازد که انسانها در مواجهه با چالشها و گرفتاریها باید هوشیار باشند و به عواقب رفتارهای خود توجه کنند. در نهایت، اشارهای به عشق و محبت دارد و میگوید که این احساسات بهعنوان تحفهایی ارزشمند بر زندگی میافزایند.
هوش مصنوعی: آنگونه تازهواردانی که تو را به عنوان گروگان میگیرند، تا زمانی که تو یک بار نگریستی، دیگر به تو حمله نمیکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که گردن حمدان در گریبانش فرو میرود، نشاندهندهی این است که چه سرنوشتی برای او رقم خواهد خورد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که این لاغرها را میبینم، به هر حال به خاطر تو به اینجا آمدهاند و سوزن پنکان را برای تو میآورند.
هوش مصنوعی: هرگز به سن و سال یا دانایی من نگاه نکن. اگر میخواهی شاد باشی و خوش بگذران، هر چیزی را که میخواهی بخواه و آن را برایت خواهند آورد.
هوش مصنوعی: کاروان در مسیر خود، به تو نیازمند است و به تو می رسد... ای که مانند نوک پیکان در انبوهی از شریانها و زندگیها می درخشی.
هوش مصنوعی: از در مرز تو ای پسر خوب، اوقات خوشی را تجربه کن و در کنار همسرانت بودن را شاداب زندگی کن، چرا که همه چیز به خوبی مهیا شده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از بادها ممکن است در نای بوقی بوزند تا صدای زیبایی از آن خارج شود و از ذخیره تو یک ملودی شیرین بسازند.
هوش مصنوعی: شجاعت و تندی تو میتواند مقدمهای بر موفقیت باشد، اما اگر از رویی تو پیش بروی، در نهایت کارهایت را به پایان میرسانند و کسانی که آهسته و پیوسته پیش میروند، به نتیجه میرسند.
هوش مصنوعی: زیر باران، وضعیت من بینظم و آشفته است. اگر تو بخواهی یا نخواهی، کارها به خوبی پیش میرود.
هوش مصنوعی: به دنبال زری که در میان پای تو است، شب دزد کنار پای تو دراز میکشد.
هوش مصنوعی: هر بار که آن دزد را در میان پاهایت ببینی، او را با محکم گرفتن غل به گردن به زندان میبرند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در آینده با سختی و چالش روبرو شود، در صبحگاهان وقتی به زمان شکلگیری روز جدید نزدیک میشود، موانعش برداشته خواهد شد و به بهبود وضعیتش دست پیدا میکند.
هوش مصنوعی: اگر نوآموزان را تحت نظر قرار ندهی، در زیر زبانشان بیمحابا از خودشان رنجوری و صدای ضعیفتری خواهند داشت همچون ضربهای که بر سندان فرود میآید.
هوش مصنوعی: این بیت درباره زیبایی و جذابیت شخصی است که از طریق موهایش نمایان میشود. شاعر به بازخورد و تأثیر این زیبایی بر دیگران اشاره میکند و میگوید که این جذبه و دلربایی باعث میشود کسانی که در ابتدا ناامید و پشیمان بودند، دوباره به سمت او برگردند.
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که نمیگذارند زیبایی و گلهای وجود تو به جایی برود که به جای رضایت و زیبایی، درد و زشتی را به همراه داشته باشد. به عبارت دیگر، انسانهایی که برای تو اهمیت دارند، نخواهند گذاشت که زیباییات را در مکانی نادرست و ناچیز قرار دهند.
هوش مصنوعی: اگر موهایت را مانند فرعون آرایش کنی، باید مانند موسی به سوی خروج بروی و عصاهایی به طول مارها بیاوری.
هوش مصنوعی: عاشقان میگویند که حتی اگر جان خود را به عنوان هدیه بیاورند، باز هم در مقابل محبت تو چیزی نیستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقانت سوی تو تحفه اگر جان آرند
به سر تو که همی زیره به کرمان آرند
همین شعر » بیت ۱۷
این جوابست مرآنرا که سنائی گوید
عاشقان پیش تو گر تحفه همه جان آرند
عاشقانت سوی تو تحفه اگر جان آرند
به سر تو که همی زیره به کرمان آرند
ور خرد بر تو فشانند همی دان که همی
عرق سنگ سوی چشمهٔ حیوان آرند
ور دل و دین به تو آرند عجب نبود از آنک
[...]
صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند
این دل خسته مجروح مرا جان آرند
عاشقان نقش خیال تو چو بینند به خواب
ای بسا سیل که از دیده گریان آرند
خنک آن روز خوشا وقت که در مجلس ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.