گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ز سیم ساده یکی کوه دیده ام بدو نیم

دو نیمه کوه که دید است کان بود از سیم

ز سیم ساده یکی کوه، لیک پنداری

که کرده اند بشمشیر کوه را بدو نیم

گهی بگونه کافور کان بود از گل

میان کاخگه اندر ز لعل حلقه میم

چهی است در که و از سیم کرده سیمایش

که دارد از گل و گلنار افسری بدو نیم

فراز او همه سیم و نشیب او همه زر

کران او همه خوف و میان او همه بیم

کهی که دیده نسرین ازو شود حیران

کهی که خرمن سوسن ورا کند تعظیم

بنرمی و بسفیدی مثال تل سمن

بپاکی و بنظیفی بسان در یتیم

بجهد شیشه سیماب گر در او ریزی

بشیشه تو کند شوشه های زر تسلیم

زهی کهی و خهی چشمه ای که اندروی

قرار گیرد مار شکنج و ماهی شیم

هرآنکه سایه آنکوه دید و آن چشمه

بدید سایه طوبی و چشمه تسلیم

ولیک راه مخوفست و کس بدو نرسد

مگر کسی که خدایش بداد کف کریم

جلال دین سبب افخار چار ارکان

کز او نظام گرفته است صحن هفت اقلیم

 
sunny dark_mode