گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ای سرو رسته از طرف جویبار بر

بر سرو و ماه سلسله مشکبار بر

ای لعبت بدیع و نگار بدیع چین

بر صورت تو فتنه بچین در نگار بر

جائی که گل رخت بود ایماه کی خرد

گلبرگ تازه را بدل خار خار بر

فصل بهار گشت برون آی سوی باغ

وز باغ باز خانه دل بی غبار بر

بنگر که فر باغ گلست ای نگار بس

کف را تهی مدار و بتنگ و کف آر بر

دو بلبلند ماده و نر بر کنار سرو

بر سرو ما ده لحن زند بر چنار بر

گوید یکی که سال نو آمد ز پار به

می پار سال نو کند از مرغ پار بر

گوید که بار دیگر خرم بهشت شد

باغبان بکس دو بسته مدار در

ای عاشق اندر آی و گل افشان بروی دست

وندر هم آر با صنم میگسار سر

می خور بگرد باغ و گل و کامکار گیر

بی مور و مار نیست گل کامگار گر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

سروست و بت نگار من آن ماه جانور

ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر

فرخی سیستانی

باری ندانمت که چه خو داری ای پسر

تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر

همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق

همچون مه گرفته درون آییم ز در

رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ

سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر

کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر

منوچهری

آن سوسن سپید شکفته به باغ در

یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر

پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر

کز نیل ابره استش و از عاج آستر

قطران تبریزی

تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر

باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر

اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد

هرگز نیامده ببر من چنو پسر

تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه