ای عامل خراج کفایت نمای راد
دستور خسرو و شرف دست میرزاد
خورشید جاودان مؤید یمین دین
کز سایه یمین تو زفتان شوند راد
رادیست حرفت کف و کلک و بنان تو
خلقی زحرفت کف و کلک و بنانت راد
تا از بنان و کلک و کف تو بمن رسید
تشریف و خلعتی که نشاید گرفت و داد
مادح نماند جز من و ممدوح جز توئی
من مادح از نژاد و تو ممدوح از نژاد
زان مهتران نئی تو که در خدمت و ثنات
بستن میان نشاید و نتوان زبان گشاد
دست و در دل تو گشاد است و طبع نیز
پاینده چون در دل و دستت گشاده باد
شعر مرا هر آینه از هزل چاشنی
ماند بجای بلبل و گشنیز و بغمخواد
تا بر حسود تو برم آن چاشنی بکار
کوبم در اجازه که تا بگذرم چو باد
گر کیقباد و کسری گردد حسود تو
صد . . . در . . . زن کسری و کیقباد
ناگفته خوبتر بتو از حاسدان تو
ایشان کنید خود که از ایشان کنند یاد
از حب خویش یاد کنم وآنچه بایدم
خواهم ز مجلس تو چو شاگرد از اوستاد
ای صدر اهل فضل مرا نان و جامه نیست
در گردنم هم از غله خانه غل فتاد
بر مجلس رفیع تو اطناب قصه را
این بنده رفع کرد و بر ایجاب دل نهاد
ده ساله کدخدائی شاهان بیک زمان
داری و بیش دارد ازین امر تو نفاذ
یک ماهه کدخدائی کردم ز تو سوآل
جودت سوآل من باجابت قرین کناد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف و ستایش یک شخصیت مهم میپردازد که دارای مقام و بزرگای ویژهای است. او از دستورات و صفات نیکوی این شخصیت یاد میکند و به او لقبهای برجستهای میدهد. شاعر همچنین به نوعی از حسادت دیگران نسبت به این شخصیت اشاره دارد و تأکید میکند که او به خاطر بزرگیاش مستحق تحسین و احترام بیشتری است. در نهایت، شاعر از او درخواست میکند که به یاریاش بیافتد و به او نان و لباس عطا کند، چرا که او خود را نیازمند میداند. این شعر به نوعی تجلیلی از مقام و فضائل انسانی است و عشق و ارادت شاعر به ممدوح را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ای کسی که مالیات را گردآوری میکنی، متناسب با شایستگیات عمل کن و به دستورات پادشاه و مقام خود احترام بگذار.
هوش مصنوعی: خورشید همیشگی و قدرت بخش دین، که از حمایت و سایه تو، مردان نیکوکار و برجسته به رحت و رو به پیشرفت میرسند.
هوش مصنوعی: اگر به صدای تو گوش کنم، میبینم که تمام گفتارت پر از زیبایی و ظرافت است. با هنر و مهارت تو، هر کس تحت تأثیر قرار میگیرد و از خلق و خوی تو لذت میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی که دست و خطوط تو به من رسید، هدیه و مقام بزرگی به من داده شد که شایستهی گرفتن و بخشیدن نیست.
هوش مصنوعی: تنها من ماندهام که تو را ستایش کنم و تو نیز تنها کسی هستی که شایسته ستایش من هستی؛ من از نسل ستایشگران و تو از نسلِ ستایششدگان هستی.
هوش مصنوعی: تو از جمله مهترانی نیستی که در خدمت و ستایش، بتوانی با زبان خود به راحتی صحبت کنی و اظهار نظر کنی.
هوش مصنوعی: دل و دست تو با وسعت و فراخی همراه است و همچنین طبع تو نیز پایدار و ماندگار است. باشد که این فراخی در دل و دست تو ادامه داشته باشد.
هوش مصنوعی: شعر من همیشه از شوخی و طنز پر است، مثل بلبلی که در کنار سبزینهها میخواند و این حال و هوا موجب شادی و نشاط میشود.
هوش مصنوعی: من با تأثیر از حسادت تو، آن چیزی را که به عنوان انگیزه و محرک لازم دارم، به کار میگیرم تا اجازه بگیرم و سریع از کنار تو بگذرم مانند بادی که به سرعت میوزد.
هوش مصنوعی: اگر کیقباد و کسری به حسد دچار شوند، تو به هیچ وجه تحت تأثیر آنها قرار نخواهی گرفت و در مقابل سختیها و حسادتها میایستی.
هوش مصنوعی: ناگفتهها همیشه زیباتر از آن هستند که حسودان دربارهات بگویند، زیرا خودت بهتر از آنها میدانی که آنها چه میگویند.
هوش مصنوعی: من از عشق خود یاد میکنم و از تو آنچه که باید خواستهام، مانند یک شاگرد از معلمش.
هوش مصنوعی: ای کسی که در علم و فضل سرآمد هستی، من نه نانی دارم و نه لباسی. در گردنم نیز باری از خُسارت و کمبود بار سنگینی شده است.
هوش مصنوعی: این بند به این معناست که راوی برای جلب توجه و رضایت شما، به تشریح طولانی داستان پرداخت و احساسات خود را به شما ابراز کرد.
هوش مصنوعی: تو سالهای زیادی در مقام رهبری و مدیریت مردم هستی و این توانایی تو بیشتر از آن چیزی است که تصور میکنی.
هوش مصنوعی: من یک مدت به مقام و منزلت تو فکر میکنم و از تو میخواهم که در پاسخگویی به سوالاتم، کرامت و generosity خودت را به من نشان بدهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نرگس نگر، چگونه همی عاشقی کند
بر چشمکان آن صنم خَلُّخینژاد
گویی مگر کسی بشد، از آب زعفران
انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد
گفتا من آمدم تو بیا تا بروی من
آزادگان ز خواجه بنیکی کنند یاد
خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه جود
[...]
یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد
دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد
از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی
برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد
یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
[...]
تا آفریدگار مرا رای و هوش داد
بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد
آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت
این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد
گر باز روزگار مساعد شود مرا
[...]
غلبه فروش خواجه که ما را گرفت باد
بنگر که داروش ز چه فرمود اوستاد
گفتا که پنجپایک و غوک و مکل بکوب
در خایه هل تو چنگ خشنسار بامداد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.