قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۱ - در تاریخ وفات شاهزادهٔ مبرور کامران میرزا طابالله ثراه
داد از سپهر غدّار آه از جهان فانی
کان حاسدیست مکار وین دشمنیست جانی
آن دزد مردم آزار در زیّ اهل بازار
این گرک آدمیخوار در کسوت شبانی
هریک چو مار قتال زیبا و خوش خط و خال
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲
دلا از خویشتن چون درگذشتی
شوی اندر وجود دوست فانی
هم از غیرت ز وی کامی نجویی
هم از حیرت ز وی نامی ندانی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳
یکی به چشم تامل نگر بدین تمثال
که تات مات شود دیدگان ز حیرانی
یکی درست بدین نوجوان نگر ز نخست
کهراست ماه دو هفته است و یوسف ثانی
به زلفکانش چندان که چشم کار کند
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴
چو کفر و دین حجاب رهست ای رفیق راه
بگذار هر دو بگذرد ازین مایی و منی
شمشیر عشق برکش و از خویش برآی
آن را به دوستی کش و این را به دشمنی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۵
ای آنکه گشاد کار خواهی
در حضرت دوست بستگی جوی
چون دوست دل شکسته خواهد
در هر دو جهان شکستگی جوی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۶
شرح خاموشیت باید از زبان دل شنو
کز زبان هر زبان هر دل ندارد آگهی
غیر خاموشی نیارد گفتن از چیزی سخن
هرکه را افتد نظر بر روی یار خرگهی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۷
ای خواجه به نزد شحنه امروز
از عهدهٔ جرم برنیایی
در روز جزا به نزد داور
تمهید خطا چسان نمایی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۸
هر آن دیار که باشد ز اهل دل خالی
بود چو گوشهٔ ویرانه بدترین جایی
به اختیار به ویرانه عاقلان نروند
جز آن زمان که طبیعت کند تقاضایی
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴۹
یکی را دیدم اندر ری که دایم
همی نالید از درد جدایی
به خون دل همی مویید و میگفت
بتان را نیست الا بیوفایی
چو بر ما حاصل آخر خود همین بود
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۵۰
ای دریغا خلق عالم بیشتر طفلند طفل
کز برای خنده میخواهند شیرین قصهای
زان سبب در قصه باید رازها گفتن تمام
تا نباشد کودکان را در شنیدن غصهای
هم مگر قاآنیا صاحبدلی پیدا شود
[...]