گنجور

 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۳۵
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

ز پیدایی چو پنهانست آن دوست

همه جا او،همه جا او، همه اوست

ز جوی تن ببحر جان رسانم

مرا این دولت از جود تو مرجوست

یکی را لذت از وجد و سماعست

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

عاشق بمرگ مایل و عاقل بهانه جوست

غازی قتیل دشمن و عاشق قتیل دوست

هرکس بقدر همت خود راه می برد

این یک بمغز می کشد، آن دیگری بپوست

واعظ، برو، ز مستی عشاق دم مزن

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

عرصه عالم بما پیداست، ما پیدا بدوست

جمله ذرات جهان را رو بدان روی نکوست

مست دیدارند ذرات جهان بر طور عشق

در دل هر ذره ای صد آتش از سودای اوست

حسن عالم گیر او هرجا بنوعی جلوه کرد

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

نمی‌توان خبری دادن از حقیقت دوست

ولی ز روی حقیقت حقیقت همه اوست

بیا، که وصف جمال تو می‌رود، بشنو

بیا، که قصهٔ صاحبدلان به وجه نکوست

به ابروت نتوان کرد اشارتی، که مدام

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

دل ما بصد جان طلب کار اوست

ولی در حقیقت طلب کار اوست

زهی روی روشن، که در رویها

ظهورات خوبی ز انوار اوست

بیک جو فروشند صد جان بشهر

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

قمری دارم کین چشم نهان خانه اوست

دل و جان عاشق آن نرگس مستانه اوست

من ازان یار چه گویم؟ که عجب دلداریست!

شمع جانست و جهان عاشق و پروانه اوست

قصه عشق غریبست و نشاید گفتن

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

در سویدای دلم سودای اوست

در دل و جانم تمناهای اوست

نیر اعظم، که شمع عالمست

پرتوی از چهره زیبای اوست

من نمی دانم ز حال دل که چیست؟

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

سر بلندی بین، که دایم در سرم سودای اوست

قیمت هرکس بقدر همت والای اوست

بنده آن چشم مخمورم، که از مستی و ناز

در میان شهر در هر گوشه ای غوغای اوست

«لن ترانی » می رسد از غیب موسی را خطاب

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

ای دل و دلدار من، راه بوصل از چه روست؟

ای بت عیار من، راه بوصل از چه روست؟

هر دو جهان نام تو، قصه و پیغام تو

جرعه خور جام تو، راه بوصل از چه روست؟

ای بت دلدار من، کعبه و زنار من

[...]

۱۱ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

آن یار جفا پیشه، که پشتست و پناهست

هم پشت و پناه آمد و هم عزت و جاهست

جانها همه مستند، بدان شیوه که هستند

زان شاه دل افروز، که سلطان سپاهست

زان خواجه چه حاصل؟ که ز خود در نگذشتست

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

برون ز راه خدا راهرو نه در راهست

برین حدیث که گفتم خدای آگاهست

مگو: ز عشق فلان خوار و زار میگردد

مرا ز عشق جمالست و عزت و جاهست

پگه سلام فرستیم و صبح، بر یاری

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

در فهم همین نکته بسی عزت و جاهست

این نکته که: آن دلبر ما در همه جا هست

هرجان، که دمی واقف اسرار خدا شد

او در کنف عاطفت ظل الهست

در مملکت سر دل سینه عشاق

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

زان یار جفا پیشه، که پشتست و پناهست

غافل مشو، ای دوست، که آن عین گناهست

ای یار، مشو غافل از آن خسرو جانها

زان شاه دل افروز، که سلطان سپاهست

در مذهب ما جمله بیک نرخ روانست

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

مگو ز سختی این ره، چو دوست همراهست

مجوی حیله درین ره، که یار آگاهست

اگر تو جان و دلت را بیاد حق داری

همیشه جان و دلت در پناه اللهست

بگویمت سخنی، خوش بگوش جان بشنو:

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

هرچند اگر سرخ و سفیدست و سیاهست

فی الجمله همه جام شرابات الهست

بر هیچ مکن تکیه و مگریز ز هر سو

کان شاه دل افروز ترا پشت و پناهست

زهد و ورع و خرقه و سجاده و تسبیح

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

همچو خورشید، که او را نظری با ما هست

یار ما را بحقیقت نظری با ما هست

همه ذرات برقصند، چه شورست آری؟

پرتو روی حبیب از همه رو، هرجا هست

زهد و ناموس گرم نیست،چه باشد؟ که مدام

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

عاشق قرین مهر و وفا هرکجا که هست

عارف قرین صدق و صفا هر کجا که هست

غیر تو نیست، هست حقیقی، بهیچ حال

باری، یکی بما بنما، هر کجا که هست

ای عشق چاره ساز، بنوعی که ممکنست

[...]

۹ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

بکوی عاشقان بت خانه ای هست

در آنجا دلبر جانانه ای هست

نمی داند کسی او را، ولیکن

بهر مجلس ازو افسانه ای هست

بپیش شمع رویش خور فرو رفت

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

زان یار سفر کرده کسی را خبری هست؟

کان ماه مسافر بهمه کوی و دری هست

مردانه قدم نه، خطری نیست درین راه

بر یار توکل کن، اگر هم خطری هست

آخر ز خطرهای طریقت چه شماری؟

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

براه پیر مغان رو، که راه سرمستیست

خلاف پیر مغان ره مرو، که سرپستیست

مگو حکایت حس را و بگذر از محسوس

کسیکه سخره حس مانده است معتزلیست

دلا، تو جام مئی، لیک جام بحر آشام

[...]

۶ بیت
قاسم انوار
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۳۵
 
تعداد کل نتایج: ۶۸۳