اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱
روزی به سرای وصل راهم ندهی
یک بوسه از آن روی چو ماهم ندهی
گفتی که: نخواستی ز من هرگز هیچ
گر زانکه منت هیچ بخواهم ندهی
اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۲
در صورت آدم ار فرشتست تویی
ور آدمی از روح سرشتست تویی
گر مینبشتست درین دور کسی
آن وحی خط و آنکه نبشتست تویی
اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۳
دم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
کم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
در عیش قدیم، ار قدمی خواهم زد
هم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۴
گفتم که: لبت، گفت: شکر میگویی
گفتم که: رخت، گفت: قمر میگویی
گفتم که: شنیدم که دهانی داری
گفتا که: ز دیده گو، اگر میگویی
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۶
ای نسیم سحر، چه میگویی؟
از بت من خبر چه میگویی؟
به جز آن کم ز غم بخواهد کشت
چه شنیدی؟ دگر چه میگویی؟
میدهم در بهای وصلش جان
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۷
به خوابم دوش پرسیدی، به بیداری چه میگویی؟
دلت را چیست در خاطر چه سر داری؟ چه میگویی؟
من از مستی نمیدانم حدیث خویشتن گفتن
تو در باب من مسکین که هشیاری، چه میگویی؟
مرا گفتی که: زاری کن، که فریادت رسم روزی
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » فی لسان الاصفهانیه » شمارهٔ ۵ - قطعه
سوی دو نان برِ دونان چرا کنم خدمت؟
سنان خورم به ازین نان، زَنان از اینان به
چو نازِ نان ز لئیمان کشم، حذر زین نان
چو ناز نان کشم از نزد نازنینان به