گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۱ - رسیدن گرشاسب به قرطبه

 

سوی قرطبه رفت از آن جای شاد

یکی شهر خوش دید خرم نهاد

به نزدیک او ژرف رودی روان

که خوشیش در تن فزودی روان

از آن شهر یک چشمه مردی سیاه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۲ - دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو

 

سپهدار از آنجا بشد با گروه

همی آب جست اندر آن گرد کوه

چو آمد بیابان یکی کازه دید

روان آب و مرغی خوش و تازه دید

در آن سایه بنشست و شد ز آب سیر

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۳ - پرسش دیگر از جان

 

سپهدار گفتش سر سرکشان

که از جان مرا خوب دادی نشان

ولیکن چو رفتنش را بود گاه

کجا باشدش جای و آرامگاه

ورا گفت بر چارمین آسمان

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۴ - پرسشی دیگر از برهمن

 

دل پهلوان گشت از او شاد و گفت

دگر پرسشی نغز دارم نهفت

چه برناست آبستن و گنده پیر

هم از وی بسی بچه گردش به شیر

به ناز آنچه زاید همی پرورد

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۵ - رسیدن گرشاسب به میل سنگ

 

رسید از پس هفته ای شاد و کش

به شهری دلارام و پدرام و خوش

همه دشت او نوگل و خیزران

کهی برسرش بیشه زعفران

بر آن کوه بر میلی افراخته

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۶ - پذیره شدن شاه روم گرشاسب را

 

سه منزل پذیره شدش با سپاه

زد آذین دیبا و گنبد به راه

بیاراست ایوان چو باغ ارم

نثارش گهر کرد و مشک و درم

به شادیش بر تخت شاهی نشاست

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۷ - بازگشت گرشاسب به ایران

 

پذیره فرستاد بر چند میل

بر آراست گاه از بر زنده پیل

ز دیبا زده سایبان بر سرش

بزرگان پیاده به پیش اندرش

چو نزدیک شد شادمان رفت پیش

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۸ - سپری شدن روزگار اثرط

 

همان روزگار اثرط سرفراز

به بیماری افتاد و درد و گداز

چو سالش دو صد گشت و هشتاد و پنج

سرآمد بر او ناز گیتی و رنج

دم زندگانیش کوتاه شد

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب

 

زدی دست و اندر تک باد پای

چناری به یک ره بکندی ز جای

چو بنهادی از کینه بر چرخ تیر

به پیکان در آوردی از چرخ تیر

یکی گو گه زور صد مرده بود

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۰ - رفتن گرشاسب با نریمان به توران

 

به فرخ ترین فال گیتی فروز

سپه راند از آمل شه نیمروز

سوی شیرخانه به شادی و کام

که خوانی ورا بلخ بامی به نام

به کیلف شد از بلخ گاه بهار

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود

 

و ز آن جای با بزم و شادی و رود

همی رفت تا نزد ایلاق رود

یکی رود کز سیم گفتی مگر

ببستست گردون زمین را کمر

به دیدار که موج و دریا نشیب

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۲ - نامه گرشاسب به خاقان

 

چو در کشورش پهلوان سپاه

در و دشت زد خیمه بی‌راه و راه

نویسنده را گفت هین خامه گیر

به خاقان یکی نامه کن بر حریر

بخوانش به فرمانبری پیش باز

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده

 

برادر بد آن شاه را سروری

خنیده به مردی به هر کشوری

پدرشان ز گیتی چو بربست رخت

شدند این دو جوینده تاج و تخت

زمانی نشدشان دل از جنگ سیر

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکین‌تاش

 

نریمان بیآمد هم اندر زمان

به نزد سپهدار و خاقان دمان

چنین گفت کامروز هر دو ز دور

نظاره براین جنگ سازید و شور

شما جام گیرید هر دو به بزم

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتی‌ها

 

سپهدار چون هفته‌ای سور کرد

از آن پس شد آهنگ فغفور کرد

همه راه خاقان بپرداخته

به هر جای نزل و علف ساخته

سه منزل بدش با سپه رهنمای

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را

 

بدو گفت پیش از شدن هوش دار

نگر تا چه گویم به دل گوش دار

جوان را اگر چه سخن سودمند

ز پیران نکوتر پذیرند پند

تو لشکر نبردی دگر زی نبرد

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۷ - رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتی‌ها

 

چو شد هفته‌ای شهری آمدش پیش

کهی نزدش از مه بلندیش بیش

همه که دل خاره سنگین ز آب

بسان گیا رسته زو زر ناب

از آن شهریان هر که زآن زر برد

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین

 

و زآن سو همان روز کاو رفته بود

سپهبد نبیسنده را گفت زود

یکی نامه آکنده از خشم و کین

بیارای نزدیک فغفور چین

بگو باژ و ساو آنچه باید بساز

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۹ - جنگ نریمان با پسر فغفور چین

 

نریمان سپاه از ره آورد بود

همان گاه خواندش سپهدار زود

یل زاولی ده هزار از شمار

گزین کرد وز ایرانیان شش هزار

بدو داد و کارش همه کرد راست

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۰ - آگه شدن فغفور از کشتن پسر

 

وز آن روی چون گشت خاقان تباه

شد این آگهی نزد فغفور شاه

فکند افسر از سر به سوک پسر

به زیر آمد از تخت بر خاک سر

همی خورد یک هفته بر سوک درد

[...]

اسدی توسی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode