گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۴

 

همه محکوم حکم او باشند

سر و زر را به پای او پاشند

عقل و عاقل رعیت اویند

از دل و جان دعای او گویند

مهر او بر دلی که شارق شد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۵

 

اسم اعظم ذات و مجموع صفات

خوش ظهوری کرده‌اند در کاینات

لفظ اللّه اسم اسم اعظم است

صورت این اسم اعظم آدم است

اسم اعظم جامع اسما بود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۶

 

گرفتار صورت چو گردد چنان

خلافی به صورت نماید عیان

ز صورت گذر کن تو معنی طلب

که یابی تو در ملک معنی طرب

هیولی یکی و به صورت هزار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۷

 

درد دل از جان بودردا طلب

دردمندی بایدت ما را طلب

درد باید درد باید درد درد

مرد باید مرد باید مرد مرد

مرد اگر بی ‌درد باشد مرد نیست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۸

 

خوش در آن بحر بیکران بنشین

عین ما را به عین ما می‌ بین

شبنم و بحر هر دو یک آبند

این و آن آبرو ز ما یابند

قطره و بحر و موج و جوهر چار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۹

 

در این صورت بیا معنی طلب کن

بیان این سخن یعنی طلب کن

به هر صورت که بنماید جمالش

جمالش بین و آن صورت خیالش

گذر کن بر سر بازار جنّت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۰

 

لی مع‌اللّه حدیث خواجهٔ ماست

آنکه عالم به نور خود آراست

گفت وقتی مرا شود حاصل

که شوم تا به حضرتش واصل

نه نبی نه ملک بود یارش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۱

 

دیدیم خیال موج و دریا

نقشی است بر آب دیدهٔ ما

بر پردهٔ چشم ما سوی اللّه

نقشی است خیال بسته واللّه

نقاش نگر که نقش بسته

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۲

 

جنّت ذاتند اعیان گوش کن

در چنین جنّت شرابی نوش کن

عالم ارواح جنات صفات

جمله می ‌یابند ازین جنّت حیات

ملک باشد جنّت خاص ملک

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۳

 

چون رسول خدا به امر خدا

عزم فرمود تا به دار بقا

حوریان صف زدند رد گردش

گرد او بود گرد بر گردش

علمش آمد که یار غار تو ام

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۴

 

می صاف دگر در جام کردم

محبت نامه‌ اش زان نام کردم

محبّانه به محبوبی نوشتم

ز طالب سوی مطلوبی نوشتم

بخوانش خوش که اسرار الهی است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۵

 

کثرت و وحدت که می‌ گوئی چنان

اعتبار عقل باشد این و آن

علم و عقل و زهد من بر باد رفت

غیر یاد او مرا از یاد رفت

در خرابات فنا افتاده‌ام

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » متفرقات » هو علی

 

ظاهر و باطن ار کنی طاهر

پاک باشی به باطن و ظاهر

قرة العین همدم ما شو

سعی کن همچو جد و آبا شو

این دوئی خیال را بگذار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » متفرقات » در ذکر نام بعضی از مشایخ

 

شیخ ما کامل و مکمل بود

قطب وقت و امام کامل بود

گاه ارشاد چون سخن گفتی

در توحید را نکو سُفتی

یافعی بود نام عبدالله

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode