گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ٣۶ - ترجمه

 

دختر رز را جدا کردند از مادر بزجر

پس سرش کردند از خواری بزیر پای پست

بعد از انش در میان خود حکومت داده اند

وای بر قومی که مظلومی بر ایشان حاکم است

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ٣٨ - ترجمه

 

هر پادشه که روی بلهو و طرب نهاد

میدان که هست مرتبتش را گه سقوط

میزان که برج اختر لهو و طرب بود

در وی رسد ز خسرو سیارگان هبوط

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴٠ - ترجمه

 

علم را دیدم و تواضع را

کان بزرگی و این بلندی داد

وانکه بر بیخرد زبان بگشاد

خصم را ساز جنگ پیش نهاد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴۴ - ترجمه

 

کردگار اگر طمع نتوان بوصلش داشتن

وز فراق دیر باز او نباشم رستگار

غمزه جادوی او را ده ز بیماری شفا

خوبی رخسار او را زیر خط پوشیده دار

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴۶ - ترجمه

 

از حسد نا اهلم ار گوید بدی

زان بود کز من بدل دردیستش

حاسدان هستند و ما را باک نیست

بیهنر آنکس که حاسد نیستش

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴٨ - ترجمه

 

پرهیز کن ز صحبت اصحاب لوم از آنک

گردند از لئام کریمان اثر پذیر

همصحبت کریم شو ار بایدت کرم

زیرا که طبع میشود از طبع خوی گیر

گیرد صبا ز هر چه بر او بگذرد نصیب

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۴۴
۴۵
۴۶
sunny dark_mode