گنجور

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۲

 

چو کوس عید ز درگه بکوفتند پگاه

پگاه رفت بعید آن نگار زی درگاه

بشاخ سوسن آزاد برفگنده قبا

ببرگ سنبل خوشبوی بر نهاده کلاه

بهر زمین که بر افگنده سایۀ رخ و زلف

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۳

 

چو آفتاب شد از اوج خود بخانۀ ماه

بخیش خانه رو و برگ بید و باده بخواه

شراب لعل بده ، اندکی بدور و بده

میان دور درون ساتگینیی گه گاه

بدشت بادۀ رنگین تلخ نوشیدن

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۴

 

ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری

تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری

از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ

وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری

زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۵

 

طالع پیروز بختی ، مایۀ نیک اختری

آسمان کامگاری ، آفتاب سروری

رسم دانی ، ملک سازی ، رزم جویی ، خسروی

پیشوای روزگاری ، پادشاه کشوری

شمس دولت ، زین ملت کهف امت ، شه طغان

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری

پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری

عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب

که گر پریست چنین آمدست رسم پری

گر آبگینه پری را ببیندی بدرست

[...]

ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode