گنجور

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۳ - مدح شاه اسماعیل

 

ساقی از آن جوهر آرام سوز

کافکند اندر سر آرام سوز

آتش دل خاسته فریاد رس

هم ز تو دل خواسته فریاد رس

داد کزین ساقی دوران ما

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۴ - مدح خواجه معین الدین محمد صاعدی

 

ساقی از اقبال تو ما سر خوشیم

وز می الطاف تو یکسر خوشیم

بر غم ما چون دل رحمت بود

رحم تو هم داخل رحمت بود

بخت تو کز پنجه شیر آب خورد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

ساقی از الطاف تو می بر کف است

وز تف دل دجله خون در کف است

میبرد آب دل ریشم خمار

مرهم ریشم نه و پیشم خم آر

میدهد این غمزده کامش شراب

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۶ - صفت دخترکی که نامش گل بود

 

ساقی از آن می که به از تازه گل

باز بر آن چهره نه از غازه گل

گرمی دمساز گل آید بجوش

آبی از آن تازه گل آید بجوش

مرغ که از دولت گل بانگ اوست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۷ - صفت ملک زاده که نامش جم بود

 

ساقی از آن نوگل باغم نواز

خاطر این بلبل با غم نواز

سوزم ازین مشعل شب سوز چند

تا سحر از اول شب سوز چند

از رخ خورشید کن آن طره باز

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۸ - رفتن جم بشکار و عاشق شدن بر گل

 

ساقی ازان گلشن گل رنگ رنگ

کرده لب از خوردن گلرنگ رنگ

روبهی آموخت از آن رو بهار

می خور و رو جانب آن روبه آر

کشته گل تازه و جان کشته زار

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۱۹ - نامه نوشتن جم به گل و شرح حال خود گفتن

 

ساقی از آن می اگر ارزند گیست

جان طلب از ما دگر ارزند گیست

شمع شد از محفل و پروانه ماند

بلبل جان را دل و پروا نماند

مستم و شد مایل آتش پرم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۰ - رسیدن نامه جم بگل و تندی کردن او

 

ساقی از آن آب توکاتش برست

دل همه دم سوزد و جان خوشترست

مجمر تن ز اخگر قلب از چه سوخت

و اب رخ از این زر قلب از چه سوخت

گر زر دل را کنم از می سره

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۱ - نوشتن گل جواب نامه جم را

 

ساقی از آن شیشه صاف گلاب

خون شده در نافه ناف گل آب

لای اگر از صافی جان لازمست

صافی او زان تو و ان لازمست

غنچه وش این نامه دلبرگشای

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۲ - رسیدن نامه گل به جم و جواب نوشتن او

 

ساقی از آن چشمه کوثر نسیم

کآب رخ او داده ز گوهر بسیم

میکند آن آینه رو یاوری

تا تو در آن آینه روی آوری

در دل من بوی امیدست باز

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۳ - رسیدن نامه جم به گل و نامه نوشتن او و دایه را در میان داشتن

 

ساقی از آن شیشه پر خون کرم

کافتد اوز در دل و در خون کرم

اندک او شد شرر ار خوردیش

خورده آتش حذر از خوردیش

پیرم از آن یکدودم آور بمن

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۴ - رفتن جم بگوی بازی و افتادن از اسب و هلاک شدن

 

ساقی ازین چنبر غم داد داد

کشت بس آزاده و کم داد داد

بر سر ما تا مه و گردون بود

سوزد ازو گر شه و گردون بود

روزی از آسایش آن خوش هوا

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۵ - رفتن گل در آتش و سوختن با نعش جم

 

ساقی ازین کاسه و خوان کبود

خرمی اندر دل و جان که بود؟

چشمه نوشیست پر از گرد مهر

گرمی رقصیست در آن سرد مهر

قصه دختر شنو القصه باز

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۶ - در خاتمه کتاب فرماید

 

ساقی ازین جرعه در انجام کوش

چون همه داریم بر انجام کوش

پر مکن این شیشه و خم کوتهیست

کاخر سررشته گم کوتهیست

تا بکی این خانه و جام مدام

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴