صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۵
اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی
بازیچه ای است عشرت از رهگذار طفلی
شیرافکنان غم را در چشم خاک ریزد
بر هر طرف که تازد دامن سوار طفلی
در عالم مکافات هرباده را خماری است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۶
از بس که خوش عنان است سیلاب زندگانی
خار و خسی است پیشش اسباب زندگانی
از سرگذشتگان را در عالم شهادت
تیغ خم تو باشد محراب زندگانی
چون آب زندگانی در ظلمت است پنهان؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۷
آن را که نیست قسمت از روزی خدایی
دایم گرسنه چشم است چون کاسه گدایی
از لاغری نکاهد، از فربهی نبالد
آن را که همچو خورشید ذاتی است روشنایی
نفس خسیس دایم کار خسیس جوید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۸
یا غمم را شمار بایستی
یا جهان غمگسار بایستی
در بلا جان آسمانی ما
چون زمین بردبار بایستی
چشم صورت نگار بسیارست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۹
تلخ منشین شراب اگر داری
شور کم کن کباب اگر داری
دلی از روزگار خالی کن
شیشه ای پر شراب اگر داری
از جگرتشنگان دریغ مدار
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۰
دلفروزست جام خاموشی
ما و عیش مدام خاموشی
نطق هر چند با شکوه بود
نیست با احتشام خاموشی
از حوادث کند سپرداری
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۱
نمی آید از من دگر بردباری
دو دست من و دامن بی قراری
من و طفل شوخی که صد خانه زین
ز مردان تهی ساخت در نی سواری
معلم کباب است از شوخی او
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۲
ورق تا نگردانده باد خزانی
غنیمت شمر نوبهار جوانی
دو روزی است همراهی جسم با جان
رفیقی طلب کن که بر جا نمانی
بساط فلک قطع کردن نیاید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۳
منزه ز لاف است حیران معنی
به مقدار دعوی است نقصان معنی
سخن کف بود بحر پرشور جان را
خموشی است مهر نمکدان معنی
سراپایت از فکر تا درنگیرد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۴
تا چند مرا از خود ای دوست جدا داری؟
من هیچ نمی گویم، آخر تو روا داری؟
صحرا همه دریا شد از آب عقیق تو
این سوخته را آخر لب تشنه چرا داری؟
من مرکز عشاقم در مهر و وفا طاقم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۵
هر چند که مهر شرم بر درج دهن داری
چون غنچه به زیر لب صد رنگ سخن داری
در هر گره ابرو صد عقده گشا پنهان
در هر نگه پنهان صد چشم سخن داری
مژگان تو بی مطلب از جای نمی جنبد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۶
در نظر هر که داد عشق تواش سروری
ملک سلیمان بود حلقه انگشتری
چون به چمن بگذرد شعله رعنای تو
سرو به بر می کند جامه خاکستری
در نظر اهل دید خار کند گلشنی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۷
خاک سیه روز را شمع شبستان تویی
نه صدف چرخ را گوهر رخشان تویی
جن و ملک وحش و طیر همه چه درین عرصه اند
جمله تماشایی اند صاحب میدان تویی
هر چه بز زیر فلک هست طفیلی توست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۸
حرف آن لب در میان افکندهای
شور محشر در جهان افکندهای
در لباس چشم آهو بارها
خویش را در کاروان افکندهای
غنچه خوش حرف را با صدزبان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۹
کشتی تن را شکستم یللی
از حجاب بحر رستم یللی
از لباس خاک بیرون آمدم
نقشها بر آب بستم یللی
شبنم خود را به اقبال بلند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۹۰
پا به ادب نه که زخم خار نیابی
بار به دلها منه که بار نیابی
تا به جگر نشکنی هزار تمنا
سینه ریش و دل فگار نیابی
تا نفس خویش را شمرده نسازی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۹۱
مرکز عیش است آن دهان که تو داری
عمر دوباره است آن لبان که تو داری
از دل یاقوت آه سرد برآرد
این لب لعل گهرفشان که تو داری
خانه صبر مرا به آب رساند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۹۲
ای از خراباتت زمین دُرد ته پیمانهای
در پای شمعت آسمان پرسوخته پروانهای
از آرزوی صحبتت، از اشتیاق دیدنت
هر بلبلی شیونگری، هر شاخ گل حنانهای
جوش اناالحق میزند، گلبانگ وحدت میکشد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۹۳
با دختر رز دگر نشستی
پیمان خدای را شکستی
دنبال هوای نفس رفتی
سررشته عهد را گسستی
گر توبه ترا شکسته می بود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۹۴
رویی به طراوت قمر داری
چشمی ز ستاره شوختر داری
در مصر وجود، ماه کنعان را
از حسن غریب دربدر داری
شمشیر تو جوهر دگر دارد
[...]