گنجور

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱

 

بی‌پرده برون میا که بسیار

دین و دل و دست رفته از کار

در حلقه تار و مار زلفت

بس سبحه که شد بدل به زنار

در دور دو چشم شوخ و مستت

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲

 

چند ز دوران چرخ چند ز هجران یار

سینه شود شعله خیز، دیده شود اشکبار

آنچه کشیدم ازو من بیکی جرعه می

میکده‌ها بایدم از پی دفع خمار

من همه صحرای عشق او همه دریای حسن

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

آن روی چون ماه آن زلف چون مار

گیرم نمائی، کو تاب دیدار

خواهی که سازی زاهد برهمن

بردار پرده بنمای رخسار

گر آن پریرو بی‌پرده بودی

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴

 

شور عشقی کرده بازم بیقرار

باز دل را داده‌ام بی‌اختیار

گو قرار حیرت ماهم بده

ای که داری در تکاپویش قرار

ما به عهدت استوار استاده‌ایم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

ای عشق نگویم که به جای خوشم انداز

یکبار دگر در تف آن آتشم انداز

آتش چه زنی بر دلم از نام جدائی

این حرف مگو با من و در آتشم انداز

بیماری خود داده به ما نرگس مستش

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

چه شور افتاده در دلها ز شیرین لعل خندانش

دریغا خضر ما شرمنده گردد ز آب حیوانش

نه از رنگ تو رنگی داشت نه از بوی تو بوئی

ز غیرت چاک زد هر سو ز صد جا، گل گریبانش

چو آن بلبل که در بستان ز سنبل آشیان دارد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

مرا چگونه نباشد حضور عیش و فراغ

که زخم بر سر زخم است و داغ بر سر داغ

مرا چنانکه منم بینی و نگوئی هیچ

ازین تغافل جانسوز سخت داغم داغ

اگر جگر جگر و دل دلم خورد، شاید

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

بهوش باش که در بارگاه رد و قبول

کمال عین ذواتست و فصل عین فصول

اگر قبول و گر رد کنی خلاصم کن

شدم هلاک ز ماخولیای رد و قبول

دچار او نشدم تا ز خویش برگشتم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹

 

همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم

همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم

وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت

چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم

گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

گلها ز من شکفته مگر بانگ بلبلم

شب چشم من نخفت، مگر شبنم گلم

خون در دلم همی کند از آب کوثرم

جا در دلش نمیکنم ار سحر باطلم

حسن تو بی‌تأملم از هوش میبرد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

با رخ همچو صبح و زلف چو شام

بامدادان بر آی بر لب بام

تا بدانند نور از ظلمت

تا شناسند صبح را از شام

بگذری گر ز معبد گبران

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

چو از جور رقیبان از در او بار می‌بستم

ره آمد شدن از گریه بر اغیار می‌بستم

خوش آن خاری که چون سنگش بسر میزد من از حسرت

چو گل میچیدم و بر گوشهٔ دستار می‌بستم

گشادم از در پیر مغان شد کاشکی ز اول

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

پلاس تن به بر، از دست غم قبا کردم

به این لباس برش عرض مدعا کردم

نماند حاجت کس ناروا نمیدانم

که گفت یا رب یا رب که من دعا کردم

هزار حیف ندانی که دور از تو بمن

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

جز در عشق بهر در که شدم خوار شدم

خار بودم همه از عشق تو گلزار شدم

داشتم تا خبر از خویش نبودم خبری

تا شدم مست می عشق تو هشیار شدم

حرف ما گوش نمیکرد چه گفتیم رضی

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

تا بسر شوری از آن زلف پریشان دارم

نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم

پرده بردار که تا بر همه روشن گردد

کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم

پیرم از رشک و شد آمیخته با جان غم یار

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

زبان در ذکر و دل در فکر آن نامهربان دارم

نمیگردد بچیزی غیر نامش تا زبان دارم

به من گر آشنا بیگانه گردد جای آن دارد

که با بیگانه، حرف آشنایی در میان دارم

خلل دارد یقین با هر که جانان را گمان کردم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷

 

دور از و بسکه سوزم و سازم

شده نزدیک آنکه بگدازم

هیچ افسون در او نمیگیرد

آه از دست ترک طنازم

در و دیوار در سماع آیند

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸

 

گهی هشیار و گه مست و ملنگم

قلندر مشربم ابدال رنگم

نهنگ بحر عشقم لیک افسوس

که از عشق تو در کام نهنگم

رسانم تا بدامان حبیب هجران

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

وصالش دمی گر شود حاصلم

چو نو دولتان بر نتابد دلم

که دارد حریفان نشانم دهید

طلسمی که بگشاید این مشکلم

نه آتش قبولم نمود و نه خاک

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰

 

چون دم از سودای جانان میزنم

آتش اندر آب حیوان میزنم

شور لیلی طاقتم را طاق کرد

همچو مجنون بر بیابان میزنم

جرعهٔ دردی بصد خون جگر

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode