گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - قطعه

 

دلکی دارم وزهر طرفش

می برد دلبری و دلشادم

کاشکی داشتیم هزاران دل

تا به هر دلبری دلی دادم

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - قطعه

 

آوخ آوخ که قدردانی نیست

تا هنرهای خویش بشمارم

شوره زاری است من کجا نگرم

تخم امید در کجا کارم

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - قطعه

 

گرچه به ملک سخنوری شهم اما

غیر طلبکارها سپاه ندارم

کفش ندارم کلاه چون شودم نو

کفش چو نو گرددم کلاه ندارم

مال بود مار وجاه چاه از آنرو

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - قطعه

 

نبود درهمه رویزمین چو کشورفارس

به ملک فارس نبودند گر مشیر وقوام

بسی حرام خدا را که این نمودحلال

بسی حلال خدا را که آن نمودحرام

هم این شکست دل خلق را ز پیر وجوان

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - قطعه

 

کاش با تو آسمان میکرد یک کار از دو صورت

چار روزی بلکه من آسوده در کنجی نشینم

یا کند کورت که تو روی مرا دیگر نبینی

یا دهد مرگت که من روی ترا دیگر نبینم

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - قطعه

 

هر صفاتی که هست ایزد را

همه اندر علی بود پنهان

گر طلب میکنی دلیل از من

آیه هائی که هست درقرآن

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - قطعه

 

نیست ازجان ودل عزیزتری

خواستم پیشکش کنم دل وجان

عقل گفت ای بری ز هوش وخرد

مانده ام در کمال تو حیران

نبرد سوی بصره کس خرما

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸ - قطعه

 

ای رخت چون گل از لطافت ولون

آرزوی دلم توئی به دوکون

نه چوزلف تو سنبل است از بو

نه چورخسار توگل است از لون

رویت از روشنی کف موسی

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - قطعه

 

پی سواری خود مردمان خرندخری

برای صرفه که جونیم من دهند به او

به اسب تازی مایل کسی نمی گردد

که خرج اوبودا فزون اگر چه هست نکو

اگر چه اسب مر او را دهد نجات ازخصم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - قطعه

 

خری با خری گفت منت ز کس

نباید کشیدن پی کاه وجو

دهد کاه وجو صاحب ما به ما

ولی جان زما می ستاند گرو

پی نفع هم آب وهیزم کشیم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - قطعه

 

مباش از این سپس در بندتحصیل کمال ای دل

که کافش کاف تشبیه است یعنی مثل مال استی

کمال وفضل را یکسو بنه رو فکر مالی کن

که کس رامال اگر نبود کمال اووبال استی

وگر باشد تو رامالی که هرکس بیندوداند

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode