گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - در ذم بی‌هنران

 

گر نشستی ورای خاقانی

نه ورا عیب و نه تو را هنر است

زحل نحس تیره روی نگر

کز بر مشتری ورا مقر است

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲

 

ای عماد الدین ای صدر زمان

هر زمان صدری تو را خاک در است

چرخ نعمان دوم خواندت و گفت

نعل یحموم توام تاج سر است

من که آتش سرم و باد کلاه

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - در مدح نظام الملک قوام الدین

 

ایا نظام ممالک قوام روی زمین

تو آفتابی و صدر تو آسمان‌وار است

ز دور خامهٔ تو شرق و غرب بیرون نیست

که بر محیط جهان خامهٔ تو پرگار است

ز بس که بر سم اسبت لب کفات رسید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - در ذم غرور به مال

 

مشو خاقانیا مغرور دولت

که دولت سایهٔ ناپایدار است

به دولت هر که شد غره چنان دان

که میدانش آتش و او نی‌سوار است

چو صبح است اول و چون گل به آخر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

گرچه خاقانی از اصحاب فروتر بنشست

نتوان گفت که در صدر تو او کم قدر است

صدر تو دایرهٔ جاه و جلال است مقیم

در تن دایره هرچا که نشینی صدر است

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - در عزلت

 

شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است

فارغم از دولتی که نعمت و ناز است

خون ز رگ آرزو براندم و زین روی

رفت ز من آن تبی کز آتش آز است

بر قد همت قبای عزله بریدم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - در موعظه و نصیحت

 

هم چنین فرد باش خاقانی

کآفتاب این چنین دل افروز است

چه کنی غمزهٔ کمانکش یار

که به تیر جفا جگر دوز است

یار، مویت سپید دید گریخت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

من آن خاقانی دریا ضمیرم

کز ابر خاطرش خورشید برق است

دبیری را توئی هم حرفتم لیک

شعارم صدق و آئین تو زرق است

اگرچه هر دو خون ریزند لیکن

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان

کو ز شرف کعبه‌وار قطب کمال است

کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد

جامهٔ احرامیان که کعبهٔ حال است

در خبری خوانده‌ام فضیلت آن را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - در حکمت

 

ای فتی فتوی غدرت ندهم

کافت غدر هلاک امم است

غدر نقابی بنیاد وفاست

اینت بنیاد که جان را حرم است

صبح حشر است مزن نقب چنین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در مدح صفوة الدین مادر اخستان

 

ای شاه بانوی ایران به هفت جد

اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است

بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر

شروان شه از کمال سلیمان دوم است

خود خاتم بزرگ سلیمان به دست توست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۲

 

تا به غربت فتاد خاقانی

یکدری خانه‌ایش زندان است

نه درون ساختنش توفیق است

نه برون تاختنش امکان است

روی چون عنکبوت در دیوار

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳

 

دارِ عزلت گزید خاقانی

که به از دارِ ملکِ خاقان است

خورش از مشربِ قناعت ساخت

که چو زمزم هم آبِ حیوان است

نبَرَد تا تواند اَندُهِ رزق

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

زیان تو در سود دانستن است

توان تو در ناتوانستن است

ندانم سپر ساز خاقانیا

که نادانی اکسیر دانستن است

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

مرغکی را وقت کشتن می‌دوانید ابلهی

گفت مقصود از دوانیدنش نازک گشتن است

ما همان مرغیم خاقانی که ما را روزگار

می‌دواند وین دویدن را فذلک کشتن است

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶ - در مدح جمال الدین موصلی وزیر

 

خاقانی بلند سخن در جهان منم

کزادی از جهان روش حکمت من است

ضرب الرقاب داد شیاطین آز را

این تیغ نطق کز ملکان قسمت من است

این گنبد فرشته سلب کآدمی خور است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۷ - در مرثیهٔ منوچهر شروان شاه

 

آب حیوان مجوی خاقانی

که منوچهر خضر خو مرده است

نوبت راحت و کرم بگذشت

تا چراغ کیان فرو مرده است

راحت آن روز رفت کو رفته است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸ - در حماسه

 

من که خاقانیم عزیز حقم

ز آن که عبدی خطاب من رانده است

هرچه یارب ندای حق راندم

لاتخف حق جواب من رانده است

من به کنجی و حق به هفت اقلیم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹ - در وصول ده شتر از امیر الحاج

 

میر چون هفت بیت من خوانده است

ده شتر بارگیر فرموده است

با نه افلاک همبرند مرا

این ده اشتر که میر فرموده است

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۰

 

به ماه چارده می‌ماند آن بت

که اکنون چارده سالش رسیده است

مه نو کرد ماه چارده را

به رنجی کز پی نه ماه دیده است

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۸
sunny dark_mode