گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

ای راوه اگر بهشت پیداست تویی

چیزی که در او ملک مهیا است تویی

آبی که در او سپهر والاست تویی

جویی که در او هزار دریاست تویی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

ای شاه عدو بندی و هم قلعه گشای

ای خسرو جمجاه سکندر سیمای

ای رأی تو چون مهر فلک ملک آرای

زین بند رهیت را رهایی فرمای

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۴

 

چون بلبل داریم برای رازی

چون گل که نبوییم برون اندازی

شمعم که چو برفروزیم بگدازی

چنگم که ز بهر زدنم بنوازی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

امید به زندگانیم نیست بسی

منصور سعید را بگویید کسی

هستت به خلاص عمر من دست رسی

کز جان رمقی مانده ست از تن نفسی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

مسعود چو دربند گرفتار شدی

از فعل زمانه بر سر کار شدی

از مستی عز و ناز هشیار شدی

در جمله ز خواب دیر بیدار شدی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

نالنده تر از نایم در قلعه نای

همسایه ماه گشتم از تندی جای

نه طبع مرا به جای و نه دست و نه پای

ای شاه جهان رحم کن از بهر خدای

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

ای شاه جهان ز ملک باقی شادی

زیرا که برای ملک باقی زادی

سلطانی را جمال باقی دادی

سلطان سلاطینی باقی بادی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

بر شاهان جمله پادشاهی داری

وز نعمت و کام هر چه خواهی داری

ای شاه تو تأیید الهی داری

والله که به حق تو پادشاهی داری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

آمد بر من خیال زیبا یاری

گفتم به سلامتت بدیدم باری

تو نیز بدین سمج بدیدی آری

شیری شده حلقه بر دو پایش ماری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

ای چرخ همه کار به پرگار زدی

گر مهر درش مگر به مسمار زدی

ای شب تو ردای خویش بر قار زدی

ای تیغ زدوده صبح زنگار زدی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

از غنچه ناشکفته مستورتری

وز نرگس نیم خفته مخمورتری

در خوبی از آفتاب مشهورتری

ای مه ز مه دو هفته پرنورتری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

از بلبل بر سرو طربناک تری

وز نرگس دسته بسته چالاک تری

زآتش صنما اگر چه بی باک تری

والله که ز آب آسمان پاک تری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

ای قلعه نای مادر ملک تویی

دانند که کان گوهر ملک تویی

امروز نیام خنجر ملک تویی

آیا دیدی که بر در ملک تویی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۵

 

ای تن تو به طبع بار بیمار کشی

خوشدل خوشدل رنج و غم یار کشی

از چرخ همی بلای بسیار کشی

خوش بر تو نهد بار که خوش بار کشی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

چون موی شدم رنج هر بیدادی

در عشق ندید کس چو من ناشادی

برخیزد اگر وزد به من بر بادی

چون چنگ مرا ز هر رگی فریادی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۷

 

ای تن چه تنی که تا شدی فرهنگی

با چرخ و زمانه در نبرد و جنگی

در تو نکند اثر همی دلتنگی

بگداز و بریز اگر نه روی و سنگی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۸

 

چون دید که بر عزم سفر دارم رای

آمد به وداعم آن بت روح افزای

سوگند همی داد که از بهر خدای

ای عهد شکسته در سفر بیش مپای

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۹

 

این چرخ بسی بدل کند نوها را

بدخوست از آن بدل کند خوها را

هم زشت کند به طبع نیکوها را

هم ضعف دهد به قهر نیروها را

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
sunny dark_mode