عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۱
محجوبم و از حجاب من آزادی
وز صلح من و عتاب من آزادی
من با تو حسابها بسی دارم و تو
دایم ز من و حساب من آزادی
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۲
چون باد ز من میگذری چه تْوان کرد
چون خاک رهم میسپری چه تْوان کرد
هرچند که با تو آشنا میگردم
هرروز تو بیگانهتری چه تْوان کرد
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۳
بی پیش و پسی تو و پس و پیش تراست
دوری ز کم و بیش و کم و بیش تراست
در خاطر هیچ کسی نیاید هرگز
یک ذرّه از آن خوی که از خویش تراست
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۴
در عشق تو سوختم چه میسازی تو
در ششدره ماندهام چه میبازی تو
تو کار بسی داری و من عمر اندک
کی با من دل سوخته پردازی تو
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۵
تاکی باشم چو حلقه بر در بی تو
با اشکِ چو سیم و رخ چون زر بی تو
تو بر سر کار و سر به کار آورده
من بر سر خاک و خاک بر سر بی تو
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۶
هر روز ز نو پردهٔ دیگر سازی
تادر پس پرده عشق با خود بازی
چون تو نفسی به سر نیائی از خویش
هرگز به کسی دگر کجا پردازی
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۷
ای آمده از شوق تو جان بر لب من
چون روز قیامت است بی تو شب من
آخر سخنی از من بی دل بشنو
تاکی ز خموشی من و یارب من
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۸
گر در سخنم باتو سخن را چه کنی
یا درد نو و عشق کهن را چه کنی
با این همه کار و بار و عزت که تراست
بی خویشتنی بی سر و بن را چه کنی
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۹
ای خون شده در غمت دل پاک همه
ز هر غم عشق تست تریاک همه
اول همه را ز عشق خود خاک کنی
وانگاه به باد بردهی خاک همه
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۰
اندهگن توییم از دیری گاه
در ما نگر، ای مرا ز اندوه پناه
کانها که به حسن گوی بردند زماه
کردند در اندوهگن خویش نگاه
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۱
چون هر روزیت بیشتر دیدم ناز
هر روز بتو بیشترم گشت نیاز
نظّارگی توئیم از دیری باز
آخر نظری تو نیز بر ما انداز