گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۱

 

محجوبم و از حجاب من آزادی

وز صلح من و عتاب من آزادی

من با تو حسابها بسی دارم و تو

دایم ز من و حساب من آزادی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۲

 

چون باد ز من می‌گذری چه تْوان کرد

چون خاک رهم می‌سپری چه تْوان کرد

هرچند که با تو آشنا می‌گردم

هرروز تو بیگانه‌تری چه تْوان کرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۳

 

بی پیش و پسی تو و پس و پیش تراست

دوری ز کم و بیش و کم و بیش تراست

در خاطر هیچ کسی نیاید هرگز

یک ذرّه از آن خوی که از خویش تراست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۴

 

در عشق تو سوختم چه میسازی تو

در ششدره ماندهام چه میبازی تو

تو کار بسی داری و من عمر اندک

کی با من دل سوخته پردازی تو

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۵

 

تاکی باشم چو حلقه بر در بی تو

با اشکِ چو سیم و رخ چون زر بی تو

تو بر سر کار و سر به کار آورده

من بر سر خاک و خاک بر سر بی تو

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۶

 

هر روز ز نو پردهٔ دیگر سازی

تادر پس پرده عشق با خود بازی

چون تو نفسی به سر نیائی از خویش

هرگز به کسی دگر کجا پردازی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۷

 

ای آمده از شوق تو جان بر لب من

چون روز قیامت است بی تو شب من

آخر سخنی از من بی دل بشنو

تاکی ز خموشی من و یارب من

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۸

 

گر در سخنم باتو سخن را چه کنی

یا درد نو و عشق کهن را چه کنی

با این همه کار و بار و عزت که تراست

بی خویشتنی بی سر و بن را چه کنی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۲۹

 

ای خون شده در غمت دل پاک همه

ز هر غم عشق تست تریاک همه

اول همه را ز عشق خود خاک کنی

وانگاه به باد بردهی خاک همه

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۰

 

اندهگن توییم از دیری گاه

در ما نگر، ای مرا ز اندوه پناه

کانها که به حسن گوی بردند زماه

کردند در اندوهگن خویش نگاه

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی‌ام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۱

 

چون هر روزیت بیشتر دیدم ناز

هر روز بتو بیشترم گشت نیاز

نظّارگی توئیم از دیری باز

آخر نظری تو نیز بر ما انداز

عطار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode