گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۱

 

کام جانم هیچ می دانی که چیست

در میان مهر و مه آبی و بس

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۲

 

قلب قلب قلب با قلب جگر

نام خورشیدی بود زرّین کمر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۳

 

نام آن لاله روی عنبر موی

قلب زلفست بر کناره ی روی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۴

 

کاف را بستان و در زا ضرب کن

تا شود نام نگاری ضرب زن

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۵

 

شست در هنگامه می باید فکند

تا که افتد ماهئی ناگه ببند

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۶

 

معین با تو گفتم گر بدانی

که نام یار من هفتاد و هشتست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۷

 

با زرده ی خایه یارکن ضم

وانگاه مصحّفش فرو خوان

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۸

 

پس نام پیمبری بدست آر

وان نیز ردیف نام او دان

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۹

 

کسی که زربکسان داد و دستگیری کرد

معینست که زر در سر دلیری کرد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۰

 

آنک مرغ جان مشتاقان اسیر دارم اوست

سی و یک در چل ببین تا چند باشد نام اوست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۱

 

بدری که سایه بر سرش افکنده است شب

چشم و زبان و قامت و زلفش بود لقب

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۲

 

یاری که نام او نتوان گفت پیش کس

ما در میان سی و سه گفتیم نام او

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۳

 

نیمه دخنه بفکن از ار زیز

وانگهش زر بیار و بر سر ریز

تا بدانی که نام یارم چیست

راحت جان بیقرارم کیست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۴

 

نیزه ی مقلوب را تصحیف کن

وانگه آنرا در میان تیر بند

تا بدانی نام مه روئی که هست

بر مهش زنجیر و در رنجیر بند

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۶

 

چو سر برزد از برج شیر آفتاب

مرا نام او گشت روشن چو روز

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۷

 

چون بر آرد آفتاب از قلب دریا ماهئی

دیدم اندر قعر و نام یار شد روشن مرا

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۸

 

نام آن ماه که خورشید پری رویانست

آفتابیست که از برج اسد می تابد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۹

 

گر پدر را ای پیر چون کودکان بابا نخوانی

گوشهٔ ابرو بکش بر وی که تا نامش بدانی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۴۰

 

آهو بره را چون سر و دم ببریدم

در پیش برادر پدر نامی شد

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode