صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۰ - الافراد و الامینان
اگر افراد را جوئی رجالند
که دور از قطب و جویای وصالند
امینانند ارباب ملامت
که ظاهر نیست از ایشان علامت
اثر اندر ظواهر مینماید
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۱ - الامامان
امامان قطب را همچون دو دستند
که در جنبین او پیوسته هستند
یکی کان بریمین است او بملکوت
بود ناظر دگر پر ملک ناسوت
خود این کوناظر ملک است اعلاست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲ - ام الکتاب
گرت اندیشهام الکتاب است
نخستین عقل اندر هر خطاب است
در او ثبت است احوال خلایق
ز اول تا به آخر با دقایق
ز ایجاد و قبول و فعل و آثار
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳ - الآن الدائم
ز آن دایم اگر با افتتاحی
ز من کن گوش نیکو اصطلاحی
بود آن امتداد پادشاهی
ظهور حضرت باری کماهی
در آن مدت ازل عین ابددان
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۴ - الانانیت
انانیت بود آن شیء که هر شیی
اضافت میتواند یافت بروی
چنانکه میدهی برخویش نسبت
هر آن چیزی که آید پیش فکرت
تن و جان ملک و مال و خانه و زن
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۵ - الانیت
زانیت بگویم و ز جهاتش
بود نسبت بواجب عین ذاتش
که صرف ذاتاللهیت است او
وجود محض بیماهیت است او
ولی در ذات ممکن بر خلافست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۶ - الانزعاج
دگر از اصطلاحات انزعاج است
که نزد سالکان حق رواج است
تحرک قلب را سوی خداوند
ز تأثیر سماع و صحبت و پند
دلی کو را بحق رفتار باشد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۷ - انصداع الجمع
اگر داری تو قلب و سمع بشنو
بیان انصداع الجمع بشنو
ظهور کثرت اندر وحدتست آن
پس از جمع اعتبار فرقتست آن
بمعنی فرق بعد از جمع اینست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰ - باب الابواب
نکو دریاب شرح باب الابواب
که آن توبه است نزد اهل آداب
شود در خانه داخل هر کس از در
ز توبه یافت سالک راه و رهبر
ز سر توبه هر کس گشت آگاه
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۱ - البارقه
شود ظاهر بسالک در اوایل
یکی نوری و گردد زود آفل
مرا آنرا بارقه خوانند سلاک
که بر دل همچو برق آید ز افلاک
ز افلاکم غرض گردون روحست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۲ - الباطل
ز باطل گر بپرسی جز عدم نیست
عدم را هیچ وصفی در قلم نیست
همه حق است و حق عین وجود است
جز او نبود که در غیب و شهود است
عدم باشد جز او یعنی که باطل
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۳ - البدلاء
ز بدلا یعنی ابدال مکرم
رجاع سبعه در اطراف عالم
شنو رمزی از ایشان چونسفر کرد
یکی آید بجای او دگر مرد
جسد را ور نهد برجای شاید
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴ - البدنه
بود بدنه از آن نفسی کنایت
که کرد از سیر منزلها حکایت
کند قطع منازل هم مراحل
هم اثقال معانی راست حامل
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵ - البرق
بود برق آن ضیائی کاولین کار
شود لامع بعبد از شرق انوار
کشاند سوی قرب حضرت او را
دهد در سیر فیالله نصرت او را
شود هم موجب طی مراحل
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۶ - البرزخ
بود برزخ گرت با من بود دل
خود آنکو بین شیئین است حایل
از آن تعبیر برکون مثالت
نمایند اهل تحقیق و کمالت
بود مابین اجسام کثیفه
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۷ - البرزح الجامع
دگر از برزخ جاکع بتفسیر
کنم در واحدیت بر تو تعبیر
خود آن اول تعین در کلامست
در آن برزخ مرایابی ظلامست
بود این برزخ اولی و اعظم
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۸ - البسط
بود بسط آن ورود ناگهانی
بقلب از غیب سلطان معانی
دلیل بّر و اکرام و قبول است
نشان انس و لطف بیغلولست
گر از مکری نباشد نیک حالیست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۹ - البصیره
بصیرت قوه قدسی است بر دل
بمانند بصر بر نفس عاقل
شود روشن بنور قدس شاهی
باو بیند حقایق را کماهی
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۰ - البقره
بقر دارد حدیث از نفسر مرتاض
که استعدادش این باشد ز فیاض
کبش خوانند در اول ملوکش
دگر بدنه پس از اخذ سلوکش
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۱ - البوادر
بوادر فجئهئی باشد که بر دل
ز غیب آید بقبض و بسط سائل
اگر باشد بوادر برگشایش
ورودش روشن آید در نمایش
وگر بربستگی باشد ورودش
[...]