اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱
تا ابد امید آزادیش نیست
هر که او در دام شهوت مبتلاست
بگذر از شهوت که پیران گفته اند
هر که در شهوت فرو شد برنخاست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲
درویش که از تلخی کام است جگر ریش
خرما چو بکامش برسد حب نبات است
لب تشنه چو در ورطه مرگ از عطش افتاد
آبی که ز مرگش برهاند آب حیات است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳
دختر مرده شوی را امسال
که ز گلگونه چهره رنگین است
مرو از ره به سرخی رویش
که همان مرده شوی پارین است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴
کس از شهوت بطن سودی نیافت
شکم خواره را کار جان دادن است
شب آبستن از پرخوری چون زنان
سحر بر سر پای در زادن است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵
هر که شد دنبال دنیا ترک کرد آسودگی
ترک دنیا کردن و آسودگی خوش دولتیست
صبر کن با محنت فقر و ز کس راحت مخواه
زانکه هر راحت که باوی منتست آن محنتیست
گرچه مرهم از جراحت میبرد زحمت ولی
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶
خوشا کسیکه نیامد درین سراچه غم
که از کدورت دنیا دلش مکدر نیست
هزار سال بعیش و نشاط اگر گذرد
بیکنفس که بغم بگذرد برابر نیست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷
اهلی حریف ساقی و رندان دیر باش
بگذر ز شیخ و مسجد و کنج مراقبت
صحبت مجو به هرکه ترا نیست نسبتی
اول مناسبت طلب آنکه مصاحبت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸
دیده باشی برای دفع گزند
صورتی خوش که بر سر خشتست
شکل ناکس همان صفت دارد
صورتی خوب و معنیی زشتست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹
کشته همت مردان بر مقصود دهد
زانکه باران گرم بر سرما دمبدم است
هر قصوری که بود از کمی همت ماست
ورنه از ابر کرم رحمت حق را چه کم است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰
ایکه همچون عشق پیچان همتی داری بلند
جز بنخل میوه دار نیک اصلان در مپیچ
دولت بداصل ناکس همچو نخل مومی است
صورتش خوب است اما معنیش هیچ است هیچ
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱
بزرگوار خدایا من آن تهیدستم
که خجلتم نگذارد که سر بر آرم هیچ
بخوشه چینی ام از خرمن کرم بنواز
که من نکاشته ام تخم و گر بکارم هیچ
بزیر بار گنه مانده ام ببدکاری
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲
آنشب که محمد سوی معراج برآمد
بنگر که کمال نظرش تا بچه حد دید
زد عقده هستی گره میم در احمد
شد عقده گشا احمد و فی الحال احد دید
در دیدن این واقعه پرسش مکن از غیر
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳
ذات محمد و علی آیینه حق اند
آیینه خود ضرورت آن حسن و ناز بود
این باعث وجود من و تست ورنه حق
از بودن و نبودن ما بی نیاز بود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴
کسی که بود سحر با فرشته در محراب
شبش بمیکده دیدم سگش دهان لیسید
ببوی مستی عشق آنکه می خورد هیچ است
بیاد ماست که؟ مهتاب در جهان لیسید
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵
حیران کارخانه صنعم که صد گره
در کار عقل مصلحت اندیش ازو بود
ترکیب خاک پشه نگه کن که با وجود
گر ذره یی سه بخش کنی بیش ازو بود
با این تنی که از سر سوزن بسی است کم
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶
راد در معنی جوانمرد آمده
هر که نامش راد، دایم نامراد
نامرادی لازم این نام شد
نامراد آنکس که دارد نام راد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷
از خوب و زشت دنیا غافل مباش ایدل
کاین شاهد از دو رویی سکسار صورت افتاد
محبوب دلنوازست هر کس که آدمی روست
وانگه که گشت سگرو کس روی او مبیناد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸
دلا، گر گنج میجویی گدای مرد معنی شود
به صورت گرچه از خلق جهان درویشتر باشد
ببر از اهل صورت زانکه ناکس مار رنگین است
ملامت بیش باشد هر که با او بیشتر باشد
چو شاخ گل بهنگام تواضع بر زمین افتاد
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹
گرچه بر ارباب دانش خرمن عالم جوی است
لیک از جور فلک صاحب هنر غم میخورد
مزرع دنیا بآدم سیرتان یکجو نداد
هر که حیوان مشرب آمد ملک عالم میخورد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰
اگر چه نامه سیاه است در جهان شخصی
که بهر لقمه نانی عذاب خلق بود
سیاه نامه تر از وی کسیست روز حساب
که نان خود خورد و در حساب خلق بود