طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱ - سیدجان
سرو و صنوبر شد خجل از قامت زیبای او
آشفته سنبل با سمن از زلف عنبرسای او
یک سو دریده پیرهن گل از گل رویش نگر
خون بسته در دل غنچه را دیگر طرف سودای او
در دل هوای عشق او داغست چون من لاله هم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲
برد دلم را ز ره زلف سمنسای او
کرد شهید نگه نرگس شهلای او
گشته به هم توأمان از خط کلک ازل
دست من و دامنش فرق من و پای او!
کی بود اندر زمین در خور او مسکنی؟!
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳ - مردانقلی
ماه تمام من که منم مستمند تو
مرغ دلم فتاده به دام کمند تو
رفتار خویش کبک دری ترک میکند
بیند اگر خرام قد دلپسند تو
در ملک حسن خسرو فرمانروا تویی
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴
دلبرم را هست گویا سیر صحرا آرزو
لاله را باشد از آن داغ سویدا آرزو
هر زمان مد نگه را رخصت نظاره کن
باشدت گر از جمال او تماشا آرزو
یک سخن از لعل جانبخشش تو را کافی بود
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵
از قامت بلندت قمری به لحن کوکو
در پیچ و تاب سنبل زان حلقه دو گیسو
مستانه گر خرامی از ناز در گلستان
غوغا و فتنه خیزد از طاق چرخ مینو
در بوستان خوبی موزونقدان بدیدم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶
دل پیش تو کشف راز کرده
دیوان غم تو باز کرده
از زلف تو میکند حکایت
افسانه خود دراز کرده
قانون غمت به صوت «عشاق»
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷
ای عشق بلای جان شدستی
اندر دل ناتوان شدستی!
کردست مرا فراق پیرم
با تو نگرم جوان شدستی!
رازم ز تو گشته آشکارا
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸
ای غنچه خندان من از بوستان کیستی؟!
وی دشمن ایمان من از دوستان کیستی؟
تیری زده بر جان من مژگان ناوکافکنت
ای ترک تیرانداز من ابروکمان کیستی؟!
سرو قدت اندر چمن بشکست قدر نارون
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹
یاد ایامی که سوی ما خرامی داشتی
با کف از میخانه الطاف جامی داشتی!
از بهار عارضت نظارهام میچید گل
چون نگه در خانه چشمم مقامی داشتی
انجمنآرای بزم ما حدیث وصل بود
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰ - در جواب گلشنی بخارایی
آن روز وعده تو سرآمد نیامدی
نخل امید با ثمر آمد نیامدی
در انتظار وعدهات اندر ره بخارا
مد نگه ز دیده برآمد نیامدی
گفتی که میروم به سمرقند نزد تو
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱ - عبدالاقدر
عارضت خورشید اوج دلبری
صورتت رشک بتان آزری
برهمن بیند اگر زلف تو را
کافرم گر نگذرد از کافری!
در شب زلفت دلم ره گم کند
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲
با لب لعل تو طوطی نکند همسخنی
بگذرد پیش تو از دعوی شکرشکنی
سنبل زلف تو را باد پریشان سازد
بشکند عنبرسارایی و مشک ختنی!
گرچه ابروی تو شد قبله اسلام ولی
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳
ای فلک داد از جفایت در چه حالم کردهای؟!
راست بودم چون الف مانند دالم کردهای!
آخر ای گردون زدی سنگ ملامت بر سرم
زیر پای بیشعوران پایمالم کردهای!
از چه رو ای چرخ چون من اعتبارت دور باد
[...]