خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱
ای صبا با بلبلِ خوشگویْ گوی
مینماید لالهٔ خودرویْ روی
صبحدم در باغ اگر دستت دهد
خوش بر آ چون سرو و طرفِ جویْ جوی
هر زمان کز دوستان یاد آوَرَم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲
برو ای باد بهاری بهدیاری که تو دانی
خبری بر زمن خسته بهیاری که تو دانی
چون گذارت بهسر کوی دلارام من افتد
خویش را در حرم افکن بهگذاری که تو دانی
آستان بوسه ده و باش که آسان نتوان زد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی
بنشین که آشوب از جهان برخاست چون برخاستی
چون عدل سلطان جهان کیخسرو خسرو نشان
عالم بر وی دلستان چون گلستان آراستی
ای ساعد سیمین تو خون دل ما ریخته
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
دی سیر برآمد دلم از روز جوانی
جانم به لب آمد ز غم و درد نهانی
کردم گله زین چرخ سیه روی بداختر
کز بهر دو قرصم به جهان چند دوانی
جان من دلسوخته را هیچ مرادی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵
صبح وصل از افق مهر بر آید روزی
وین شب تیره ی هجران بسر آید روزی
دود آهی که بر آید ز دل سوختگان
گرد آئینه ی روی تو در آید روزی
هرکه او چون من دیوانه ز غم کوه گرفت
[...]