گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۶

 

گرفت از سیل اشکم خانه تن ساز ویرانی

مرا کشتی شکست آخر در این دریای طوفانی

چه قامت ها که چوگان شد، چه سرها گوی میدان شد

عفاک الله از آن گوی زنخ و آن زلف چوگانی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۷

 

بر پرند ساده مشک سوده خرمن کرده‌ای

زیب را پیرایه بر نسرین ز سوسن کرده‌ای

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۸

 

ذوق فتراک ترا گشته فراهم سر چندی

ای سرم خاک گذار تو برانگیز سمندی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۹

 

در جهان از جهت گردن و ابرو علمی

حجت این بس که همی صاحب سیف و قلمی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۰

 

چرب و شیرین، نغز و رنگین دل پذیری جان گواری

نوش زنبوری چه سود آوخ که بر من نیش ماری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۱

 

به نگاهی چه جوان از ره و چو پیر ببردی

دل پیران و جوانان به دو نخجیر ببردی

تویی آن نسخه جامع که دل صوفی و زاهد

به محبت بر بودی و به تزویر ببردی

من ز جور تو برم داد به دیوان عدالت

[...]

یغمای جندقی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode