جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵
بنمای رخ و رشک پری خانه چین باش
با روی چنان ماه همه روی زمین باش
با ما به دل و جان مکن ای جان و جهان صلح
دل بردی و جان نیز کنون از پی دین باش
ای سوخته صد ره دلم از داغ جدایی
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
چون شمع درآ سرزده و بزم نشین باش
غارتگر دل، آفت جان، رهزن دین باش
ای دل که ترا گفت که مشنو سخن کس؟
جان ده به نکویان و بد روی زمین باش
شادم که ز بیداد تو مرگم شده نزدیک
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸
بر غمزده ای خنده زدم گفت حزین باش
گر با تو هم اندیشه ما هست چنین باش
گفتم: شده دل منکر دین گفت: غمی نیست
گو عاشق ما باش و صنم خانه نشین باش
کافیست اگر عشق بود عرض شهادت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷۹
چون غنچه نشکفته درین باغ غمین باش
شیرازه اوراق دل از چین جبین باش
چون آتش سوزان مشو ازباد سبکسر
چون آب ز روشن گهری خاک نشین باش
از خشکی اگر ابر گهربار نگردی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۲
از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش
با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش
ای صبح مزن خنده بیجا، شب وصل است
گر روشنی چشم منی پرده نشین باش
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹
ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش
در بندگی خاک درش صدر نشین باش
یک چند به گرد حرم و کعبه دویدی
یک چند مقیم در میخانهٔ چین باش
بگذر ز سر عقل و قدم نه به ره عشق
[...]