وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵
ما در مقام صبر فشردیم گام خویش
یک گام آنطرف ننهیم از مقام خویش
این مرغ تنگ حوصله را دانهای بس است
صیاد ما به دانه چه آراست دام خویش
فارغ نشین که حسن به هر جا که جلوه کرد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۷
دلدار ماست محو خط مشکفام خویش
صیاد را که دیده که افتد به دام خویش
کیفیتی که هست ز جولان خود ترا
طاوس مست را نبود از خرام خویش
زان پیشتر که خط کندش پای در رکاب
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱
تا کی چو عاقلان غم ناموس و نام خویش؟
مجنون او شو و ز جنون گیر کام خویش
در بیخودی نه دیدهام از حیرت است باز
چشمم چو گوش مانده به راه پیام خویش
ما را سرشتهاند چو نرگس تهی قدح
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱
گر از تو بشنویم جواب سلام خویش
بالای آفتاب نویسیم نام خویش
یک ره نظر به حال دل ما نمی کنی
افتاده است مرغ نگاهت به دام خویش
تا چند چون صبا ز خود افسردگی کشم
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰
در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش
گامی میسرم نشد از اهتمام خویش
دوش از نگاه ساقی شیرینکلام خویش
مست آن چنان شدم که نجستم مقام خویش
کیفیتی که دیدهام از چشم مست دوست
[...]