گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

حاجت به گل ندارد، آن سر که کج کلاه است

در خواب حیف باشد، چشمی که خوش نگاه است

از کوی عشق نتوان غافل گذشت، کانجا

چون آفتاب، سرها بسیار بی کلاه است

گر رو نهد به گلشن، ور جا کند به گلخن

[...]

سلیم تهرانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴

 

سیر بهار این باغ از ما تمیز‌‌خواه است

اما کسی چه بیند آیینه بی‌نگاه است

در شبهه‌زار هستی تزویر می‌تراشیم

آبی‌که ما نداریم هرجاست زیر کاه است

گرد بنای عجز است زبر و بم تعین

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode