گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳

 

تا خون نخوری چاشنی درد ندانی

تا دل ندهی آن چه به من کرد ندانی

تا بوی گلی نشنوی و کم نکنی ناز

آشفتگی باد چمن گرد ندانی

تا سر نشود خاک به جولانگه معشوق

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸

 

تا در قدحم بادهٔ امید نیابی

میلم به تماشای گل و بید نیابی

در جام دل ما بود از عکس جمالی

آن جرعه که در ساغر خورشید نیابی

این جرعه بنوش ای دل و شو فرش در این بزم

[...]

عرفی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode