گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

پنهان ز مدعی به کناری گرفته‌ایم

آن زلف بی‌قرار و قراری گرفته‌ایم

در زلفش از رقیب نهان کرده‌ایم رخ

برقع به روز از شب تاری گرفته‌ایم

دانی بتان چه روز بدانند قدر ما؟

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸

 

گویند که در قریه ی فین کآب و هوایش

مستحسن اطباع و پسند سلق افتد

از صبح که خورشید بر آرد ز افق سر

تا شام که خور باز به سمت افق افتد

هر لحظه شتابند سوی چشمه زنی چند

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

خان فلک اجلال حسین آنکه بنا کرد

محکم تر از ارکان بهشت این دو سراچه

آن رتبت بستان جلالت که از او شد

زیبنده چو بستان بهشت این دو سراچه

زایوان فلک قصر جلالش بود ارفع

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » مخمس

 

ای وصف جمال تو به از جمله حکایات

عشق تو به ویرانه ی دل گنج سعادات

از بس که به جان آمده‌ام بی‌رخ زیبات

پایان شب هجر تو خواهم پی حاجات

هر گه که بر آرم به فلک دست مناجات

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode