گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

گوید که مرا این می مشکین نگوارد

الا که خورم یاد شه عادل مختار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

داده‌ست بدو ملک جهان خالق معبود

با خالق معبود کسی را نبود کار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

هرگز به تن خود به غلط در نفتاده‌ست

مغرور نگشته‌ست به گفتار و به کردار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

این یافتن ملک به شمشیر نباشد

باید که خداوند جهاندار بود یار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

چون باد بجنبد نبود خود ز پشه باک

چون آتش برخیزد، تیزی نکند خار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

گر خاک بدان دست یک استیر بگیرد

گوگرد کند سرخ، همه وادی و کهسار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

دشمن ز دو پستان اجل شیر بنوشد

بگذارد حنجر به دم خنجر پیکار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

با ملک چکارست فلان را و فلان را

خرس از در گلشن نه و خوک از درگلزار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

از وقف کسان دست بباید بسزا بست

نیکو مثلی گفته‌ست «النار ولا العار»

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

زین دست بدان دست، به میراث تو دادند

از دهر بد این شه را، این ملکت بسیار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

کز خلق به خلقت نتوان کرد قیاسی

وز خوی و طبیعت نتوان کردن بیزار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

ای ملک زدایندهٔ هر ملک‌زدایان

ای چارهٔ بیچاره و ای مَفزَع زوار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

از پای افاضل تو کنی خار زمانه

وز بستر غفلت تو کنی ما را بیدار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی

دشوار تو آسان شد و آسان تو دشوار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

وز تو بپذیراد ملک هر چه بدادی

وز کید جهان حافظ تو باد جهاندار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز

بر قافیهٔ خوب همی‌خواند اشعار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

طوطی بچگان را سلب سبز بریدند

شلوارک با پایچه‌های طبریوار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

هر ساعتکی سینه به منقار برندند

چون جزع پر سینه و چون بسد منقار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

صدبار به روزی در، پرها بشمارند

چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

چون گردن سیمین طرازی بفرازند

بر فرق سر و تیر بر از شیز به دیدار

منوچهری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode