گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

دهقان به تعجب سر انگشت گزانست

کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

وین پر نگارینش بر او باز نبندند

تا بگذرد آذر مه و آید (سپس) آذار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

بویش همه بوی سمن و مشک ببردست

رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

چون سیم درونست و چو دینار برونست

آکنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

با راز به هم باز نهاده لب هر دو

رویش به سر سوزن بر آژده هموار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

یک پایک او را ز بن اندر بشکسته

وآویخته او را به دگر پای نگونسار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

بر سرش یکی غالیه‌دانی بگشاده

واکنده در آن غالیه دان سونش دینار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

واندر شکمش خردک خردک دو سه گنبد

زنگی بچه‌ای خفته به هر یک در، چون قار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید

الا همه آبستن و الا همه بیمار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

تا من بشدم خانه، در اینجا که رسیده‌ست؟

گردید به کردار و بکوشید به گفتار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

کس را به مثل سوی شما بار ندادم

گفتم که برآیید نکونام و نکوکار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

پستانکتان شیر به خروار گرفته

آورده شکم پیش و ز گونه شده رخسار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

اندام شما زیر لگد خرد بسایم

زیرا که شما را به جز این نیست سزاوار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان

وز پشت فرو گیرد و بر هم نهد انبار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

از بند شبانروزی بیرون نهلدشان

تا خون برود از تنشان پاک، بیکبار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان

داند که بدان خون نبود مرد گرفتار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

گل بیند چندان و سمن بیند چندان

چندانکه به گلزار ندیده‌ست و سمن‌زار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

بانگشت خطی گرد گل اندر بنبشتم

گفتم که شما را نبود زین پس بازار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

حقا که بسی تازه‌تر و نوتر از آنید

من نیز از این پس ننمایمتان آزار

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

من خوب مکافات شما باز گزارم

من حق شما باز گزارم به بتاوار

منوچهری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode