گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۶

 

جز چشم توای شوخ جانهاست فدایش

بیمار ندیدم که توان مرد برایش

ازحلقه به زنجیر محال است رسد نقص

کوتاه نگردد به گره زلف رسایش

دربسته نازست سراپرده محمل

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۶

 

رنگ گل تعبیر دمید از کف پایش

تا چشم به خون‌که سیه‌کرده حنایش

عمریست‌که عشاق به آنسوی قیامت

رفتند به برگشتن مژگان رسایش

چون صبح به سیر چمن دهر ندیدیم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode