گنجور

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱

 

مردان رهت که سرّ معنی‌ دانند

از دیدهٔ کوته نظران پنهانند

این طرفه تر است، هر که حق را بشناخت

مؤمن شد و خلق کافرش می‌خوانند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲

 

مردان رهت واقف اسرار تواند

باقی همه سرگشتهٔ پرگار تواند

هفتاد و دو ملت همه در کار تواند

تو با همه و همه طلبکار تو اند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳

 

آنان که ز معبود خبر یافته اند

از جملهٔ کائنات سر تافته اند

دریوزه همی کنم ز مردان نظری

مردان همه از قرب نظر یافته اند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴

 

در مصطبهٔ عمر ز بدنامی چند؟

عاجز شده از سرزنش عامی چند

کو قوت پایی که مرا گیرد دست

تا پیش اجل باز روم گامی چند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵

 

تا حا و دو میم و دال نامت کردند

عرش و فلک و کعبه مقامت کردند

اکنون که به رهبری تمامت کردند

سرتاسر آفاق به نامت کردند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶

 

آن ها که زمین زیز قدم ها فرسودند

وندر طلبش هر دو جهان پیمودند

آگاه نمی شوم که ایشان هرگز

زین حال چنانکه هست آگه بودند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷

 

ناکرده دمی آن چه تو را فرمودند

خواهی که چنان شوی که مردان بودند

تو راه نرفته ای، از آن ننمودند

ور نه که زد این در، که درش نگشودند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸

 

آنان که مقیم حضرت جانان اند

یادش نکنند و بر زبان کم رانند

و آنان که مثال نای، باد انبان اند

دورند از او، از آن به بانگش خوانند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۹

 

برخیز که عاشقان به شب راز کنند

گرد در و بام دوست پرواز کنند

هر جا که دری بود به شب در بندند

الا در عاشقان که شب باز کنند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰

 

هفتاد و دو فرقه در رهت می‌پویند

هر یک سخنان مختلف می‌جویند

سررشتهٔ حق به دست یک طایفه است

باقی به خوش آمد سخنی می‌گویند

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱

 

از هستی خود چو بی خبر خواهم بود

این جا بُدنم هیچ نمی دارد سود

زین مزبله زود رخت بر باید بست

وز ننگ وجود تا عدم رفتن زود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۲

 

ای ذات تو در دو کون مقصود وجود

نام تو محمد و مقامت محمود

دل بر لب دریای شفاعت بستم

زان روی روان می کنم از دیده دو رود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳

 

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود

جویندهٔ عشق بی عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد

هر دل که نه عاشق است، رد خواهد بود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴

 

تا روی زمین و آسمان خواهد بود

حیوان و نبات، هر دوان خواهد بود

تا چرخ و سراسر اختران سیر کنند

نقد تو خلاصهٔ جهان خواهد بود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵

 

گر ملک تو مصر و شام و چین خواهد بود

و آفاق تو را زیر نگین خواهد بود

خوش باش که عاقبت نصیب من و تو

ده گز کفن و دو گز زمین خواهد بود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶

 

سرگشتهٔ تو عقل بسی خواهد بود

بی آن که به تو دسترسی خواهد بود

زین تیره مغاک، دستگیر دل من

هم نور تو باشد، ار کسی خواهد بود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷

 

کوتاه کنم قصه که بس مشکل بود

آرندهٔ نامه هم بس مستعجل بود

پروای نوشتن بسی نیز نداشت

دستم که گهی بر سر و گر بر دل بود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸

 

ای خواجه اگر کار به کامت نبود

یا خطبهٔ جاوید به نامت نبود

خوش باش و مخور غصه که گر دار جهان

مُلکت شود، از حرص تمامت نبود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹

 

درویش کسی بود که نامش نبود

گامی که نهد مراد و کامش نبود

در آتش فقر اگر بسوزد شب و روز

هرگز طمع پخته و خامش نبود

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰

 

هر دیده که او عطای حق دیده بود

سر تا قدمش ز نور حق دیده بود

زنهار تو دید هر کسی دیده مخوان

آن دیده بود که حق در او دیده بود

باباافضل کاشانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۰
sunny dark_mode