قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۱
از عشق که نیست در جهانش بدلی
صد فرد چو غنچه است در هر بغلی
بگذر ز سر صلاح و تقوی در عشق
این راه به سر نبرد هر کور و شلی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۲
آن کز ازلش آمده فطرت عالی
کی شکوه به گردون برد از بدحالی
بیحوصلگان فلک پرستند، آری
محتاج به خم بود سبوی خالی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۳
بی فیض ازل رتبه نگردد عالی
این حال درین محیط باشد حالی
صد خوف و رجاست گوشهگیران را هم
کشتی به کنار پر شود یا خالی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۴
بی ساغر عیش، مردم از بیحالی
گویند حریفان که چرا مینالی
تا شیشه فتاد از نظرم چون عینک
از نور بود خانه چشمم خالی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۵
آنها که خرید عشقشان از خامی
پنهان ز نظر، کنند بیآرامی
من نالم و تهمتزده مرغ چمن است
من سوزم و پروانه کشد بدنامی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۶
زین هستی موهوم، جدا باش دمی
با حقطلبان همآشنا باش دمی
گاه از عجبی، گه از ریا، گاه از رزق
زاهد به خدا که از خدا باش دمی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۷
سوز جگرم نمیبرد درمانی
کی گرمی عشق را بود پایانی؟
چون لاله گر اجزای من از هم پاشد
هر جزو بر آتشم بود دامانی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۸
حیرتزده را چه غم ز سرگردانی
از بیبرگی چه باک و بیسامانی
از محنت هجر و لذت وصل، دلم
آسود، که آسوده شود حیرانی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۹
در شعر شوی گر انوری را ثانی
تحسین تو کس نمیکند تا دانی
آن به، که چو اطفال به مکتبخانه
خود خوانی و بر خویش سری جنبانی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۰
خوش در پی عقل و هوش افراختنی
هموراه به فکر خام پرداختنی
از شاخ بریده و گل چیده چو طفل
پیوسته خراب گلستان ساختنی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۱
رمزیست حدیث عشق، دریافتنی
این رشته نیامد ز ازل، تافتنی
ای عقل مکن ستیزه با عشق، که نیست
سرپنجه آفتاب برتافتنی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۲
شد نغمه، وبال از فغانم بر نی
میسوزد ازین واسطه جانم بر نی
بی منت نایی شود و نالد زار
پیوند کنی گر استخوانم بر نی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۳
در بام شریعتی، دگر پر نزنی
خاک در علمی، در دیگر نزنی
گر قدر مقام خویش را بشناسی
گامی دگر از فلک فروتر نزنی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۴
ای دل، می تجرید تمنا نکنی
بیپروایی، مباد پروا نکنی
سیر چمن قدس به خاطر داری
ترسم که در آن باغ، گلی وا نکنی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۵
با فقر و فنا، چون فقرا سر چه کنی؟
از باده تقلید، گلو تر چه کنی؟
چون نیست تو را ترشح رحمت حق
مانند سحاب، خرقه در بر چه کنی؟

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۶
ای پنجهقوی شکار لاغر چه کنی
از ذلت نفس، خاک بر سر چه کنی
بر اوج محبت چو هما بسیارست
در چاه هوس، صید کبوتر چه کنی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۷
تقریر ز حالی که نداری چه کنی
آهنگ خیالی که نداری چه کنی
در هر محفل، با عدم استعداد
اظهار کمالی که نداری چه کنی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۸
هر نیک و بدی که میکنی، میبینی
پیوسته گل تلافیاش میچینی
صد صور دمیدند و نگشتی آگاه
نشنیده کسی خواب به این سنگینی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳۹
هر نقش که بر سپهر اعلا بینی
هر چیز به دنیا و به عقبی بینی
تا سر حقیقت و طریقت به تمام
در ضمن شریعت است چون وا بینی

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۰
زنهار به فکر خواهش از جا نروی
غافل نشوی ز سهو و عمدا نروی
گر خون عوض آب دهندت چو شفق
چون ابر به دریوزه دریا نروی
