گنجور

 
۱
۳۰
۳۱
۳۲
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۵

 

ایخواجه توئی انک چو تو گرم روی

در مردی ورادی نبود هیچ گوی

دارم خرکی و هر شب از کاه دریغ

جو خواهد اگر چه می نیرزد بجوی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۶

 

ای جود ترا حاتم طی گشته رهی

وی روی نموده از توام روز بهی

هر چند که نان یافتم از دولت تو

اما نتوانم که خورم نان تهی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۷

 

آن بت که بود رخش بهارو باغی

بر چهره نهاد چشم زخمش داغی

آن داغ سیاه بر سپیدی رخش

چون بر گل تر نشسته دیدم زاغی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

ای جسته دوا از در هر بیماری

تا چند ز تقلید تو در هر کاری

گر صاحب افسری نیاری گشتن

جهدی کن و سرمده فرا افساری

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۹

 

ایدل ز پی حطام دنیای دنی

در خرمن عمر خویش آتش چه زنی

بگذار بکام خود که خواهیش گذاشت

ناکام از انکه هست بگذاشتنی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۰

 

از عمر ترا امید بر خور داری

گر هست غم فقر بدل در ناری

روزیکه دهد دست بشادی گذران

شاید که دگر عمر چنان نکذاری

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۱

 

ایگوهر پاک از کدامین کانی

کز غایت روشنی ز ما پنهانی

حرمان ز وصال تو هم از غفلت ماست

ما در طلب و تو در میان جانی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۲

 

در صورت ما جمال خود می‌بینی

در دیده ما خیال خود می‌بینی

در سینه ما سرور خود می‌یابی

در کسوت ما وصال خود می‌بینی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۳

 

از حال من آگهی تو ای بار خدای

و آن نیز توانی که ترا باشد رای

گر جز تو کسی هست بدو راه نمای

ور نیست پس این گره ز کارم بگشای

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۴

 

آن نور که کونین بیاراست توئی

و آنشمع که پروانه از و خاست توئی

پیدا ز تو شد هستی هر هست که هست

وان هست که هستیش نه پیداست توئی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۵

 

از درد دلم اگر خبر داشته‌ای

زین به سوی حالم نظری داشته‌ای

از بوی تو باز زندگی یافتمی

گر بر سر خاکم گذری داشته‌ای

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۶

 

آمد ز چمن باد صبا مشکین بوی

و آورد بمن از سمن و نسرین بوی

نی نی غلطم بچین زلف تو گذشت

ورنی ز کجاست در چمن چندین بوی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۷

 

ایدل اگر آشفته یک یار شدی

فارغ ز دو و از سه و از چار شدی

از پنج و شش ار پای نهادی بیرون

از هفت و هشت و نه خبردار شدی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۸

 

از آب حیات سبزه انگیخته‌ای

تا گرد بنفشه بر سمن بیخته‌ای

همچون سرشانه شد دلم شاخ به شاخ

تا سرمه بر آیینه چرا ریخته‌ای

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۹

 

ای بلبل گلشن فصاحت که توئی

وی گوهر معدن صباحت که توئی

طوطی شکر خای بود بسیاری

لیکن نبود بدین ملاحت که توئی

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۱۸ - تاریخ کشته شدن تاج الدین علی شمس الدین بدست پهلوان حیدر

 

چون هفتصد و پنجاه و دو رفت ز سال

بیش از دو نمانده بد ز ماه شوال

خورشید لقای شمس الدین را

از خنجر حیدر اندر آمد بزوال

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۹ - ایضاً

 

آن چیست که چون ابروی جانان باشد

قلب وی و مستویش یکسان باشد

در بحر ضمیر خویشتن شست انداز

کانچیز که در شست فتد آن باشد

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱۱ - ایضاً

 

پرسم لغزی ای شده فاش از تو هنر

فکری کن و جهدی کن و بیرون آور

آنچیست که چون بر شمری مجموعش

نصفش نبود ز عشر او افزونتر

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ١٢ - ترجمه

 

در بذل طعام کوش و افشای سلام

شبها بنماز کوش و الناس ینام

با خویش گشاده کن ره وصلت خویش

پس رو بسلامت بسوی دار سلام

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴٢ - ترجمه

 

مردی که صلاح خود نداند در کار

وانهم ننیوشد که بدو گوید یار

او را بگذار و خیر ازو چشم مدار

کو سیلی روزگار یابد بسیار

۲ بیت
ابن یمین
 
 
۱
۳۰
۳۱
۳۲
 
تعداد کل نتایج: ۶۴۰