گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

بازار روان از بدنت می کشند

ناموس بهار از سمنت می کشند

چون در دهنت هیچ نمی گنجد از آن

پیوسته سخن در دهنت می شکند

خواجوی کرمانی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

گفتم که چه ریزد ز لبت گفت قند

گفتم که چه خیزدت ز مو گفت کمند

گفتم که بفرما سخنی گفت خموش

گفتم بشکر خنده درا گفت مخند

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

ای چرخ فلک به خیرگی دیده مبند

بر حال دل ریشم ازین بیش مخند

از روی کرم صد در شادی و نشاط

بر ما بگشای و بر رخ خصم ببند

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

ای همّت من درخور بالات بلند

در بر رخ دوستان ازین بیش مبند

تا چند کنی جور و جفا بر جانم

هرگز که کند ز دوستان جور پسند

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

فریاد ز دست جور این چرخ بلند

کاو گلبن امّید من از بیخ بکند

دل زار و تنم نزار و چشمم پر خون

از غصّه روزگار یارب مپسند

جهان ملک خاتون
 

نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

گفت از پی دوش آن بر کم ده یکچند

قاری مگر آنرا بپرندوش افکند

باریش حلاج پنبه کهنه نشست

کالای بدو ریش خداوند گویند؟

نظام قاری
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف سیم شمشیر است که بیش برست » برگ یازدهم دو شمشیر است

 

ای آنکه لبت رونق شکر شکند

چشم تو بغمزه صید دلها فکند

جز غمزه شوخ آندو چشم خونریز که دید

شوخی که بیکدست دو شمشیر زند

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

گاهی ز هوای روز وصلیم نژند

گاهی ز شب فراق داریم گزند

تا چند عذاب شب که کی روز شود

مردیم ز غصه ایفلک تا کی و چند

بابافغانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

ای چرخ مرا دلی ست بیداد پسند

بیمم دهی از سنگ حوادث تا چند

من شیشه نیم که بشکند سنگ توام

مرغ قفسم که گشتم آزاد ز بند

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت اول

 

زآن دو نان عابد یکی پیشش فکند

پس روان شد تا نیابد زو گزند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

هر کس ز سر قیاس چیزی گفتند

و آن نکته که اصل بود ناگفته بماند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

شب و روز او چون دو یغمایی‌اند

دو پیمانه‌ی عمر پیمایی‌اند

بر خلایق مقدمش دارند

هر چه گوید مسلمش دارند

شیخ بهایی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۳۱

 

ناصح چکنی زبانم از پندم مبند

یکبار بیا ببین در آن سرو بلند

گر چشم ز روی او توانی برداشت

من نیز دل از غمش توانم بر کند

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۳۹

 

ای رتبهٔ تاج و تخت را کرده بلند

وی گردن سرکشانت در خم کمند

شاهست سوار گشته بر اسب سمند

یا کرده طلوع آفتاب از الوند

رضی‌الدین آرتیمانی
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۱۱۷

 

ای آهوی فتنه سنبلت را به کمند

در دام فریبت اهل ایمان در بند

بعد از تو به نزد ماست اسلام عزیز

نازی که ز هم بریزد آن ترک بلند

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

گفتی شودت ز وصلم اقبال بلند

چندین منگار غصه بر جان نژند

آری شب بخت تیره نیکو رسنی ست

تاگردون آفتابم آرد به کمند

میرداماد
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

دندان امشب ز درد شد بس که نژند

داغیم به روی آتش از خواب سپند

گر درد چنین تیز کندش گرنه

دندان طمع ز عمر می‌باید کند

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷

 

ای چرخ بر آتشم نهی همچو سپند

کز سفله طبیعتان کنی دفع گزند

ای سفله به ما مضایفه تا کی و چند

کز تست چراغ ما به بادی خرسند

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

بر پیل سپیدت که مبیناد گزند

شد بخت بلند هر که او دیده فکند

چون شاه جهان بر آن برآید گوئی

خورشید شد از سپیده صبح بلند

کلیم
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

دل را ز هوس، محض کدورت مپسند

روشن کنش از زنگ تعلق یک چند

آیینه دل، آینه زانو نیست

کز وی شود آدمی به نامی خرسند

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode