منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵ - در مدح خواجه خلف، روحالرسا ابوربیع بن ربیع
لاله مشکین دل و عقیقین طرف است
چون آتش اندر او فتاد به خف است
گل با دوهزار کبر و ناز و صلف است
زیرا که چو معشوقهٔ خواجه خلف است
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶
آن چیست کز او سماعها را شرف است
وان چیست که چون رود محل تلف است
میآید و میرود نهان تا دانند
کاین ذوق و سماعها نه از نای و دف است
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۲
زان رونق هر سماع آواز دف است
زانست که دف زخم و ستم را هدف است
میگوید دف که آن کسی دست ببرد
کاین زخم پیاپی، دل او را شرف است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲
یک گربه ده و بصد « همی » منصرف است
در اصل یکیست این سخن منکشف است
از کثرت صفر اگر الف گشت هزار
الف راست بصورت و بمعنی الف است
اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف ششم که زر سرخ و کم بر است » برگ نهم چهار زر سرخ است
ای آنکه رخ ترا بگل صد شرف است
با شادی تو غم جهان برطرف است
چون لاله چار برگ اگر بر کف تو
چار اشرفیست جام عیشت بکف است
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
پیکان نگار را دل ما هدف است
صد گوهر عافیت مرا در صدف است
الحق به کسی که دایمش بینی شاد
گر رحم نیاوری، حقت بر طرف است
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲
ای تازه جوان، کمان تندت به کف است
تیرت گذرا یک سر تیر از هدف است
پر گرم متاز رخش، دوری دوریست
گر این طرف منزل، اگر آن طرف است