گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

در رفعِ حُجُب کوش نه در جمع کُتُب

کز جمعِ کُتُب نمی‌شود رفعِ حُجُب

در طی کُتُب بود کجا نشئهٔ حُب

طی کن همه را بگو الی الله اَتُب

ابوسعید ابوالخیر
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

مهمان من آمد آن بت و کرد طرب

شوخی که در او همی بماندم به عجب

چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب

از نظاره دو چشم و از خنده دو لب

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

دیبا به رخی بتا و زیبا به سلب

الماس به غمزه و تریاک به لب

خواهی که چو روز روشنی گیرد شب

برکش ز رخ آن ریشه دستار قصب

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای روی تو و زلف تو روز اندر شب

از روز و شب تو روز و شب کرده طرب

تا عشق مرا روز و شبت هست سبب

چون روز و شبت کنم شب و روز طلب

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

من غرقه ز خون دیده بودم همه شب

بالله که هوا ندیده بودم همه شب

از شادی دل رسیده بودم همه شب

در سایه غم خزیده بودم همه شب

تا نرگس تو چو گل شد و گل بیخواب

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

صالح تر و خشک شد ز تو دیده و لب

چه بد روزم چه شور بختم یارب

با درد هزار بار کوشم همه شب

تو مردی و من بزیستم اینت عجب

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای دوست به امّید خیالت هر شب

این دیده‌ی گرینده نخسبد ز طرب

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

در خواب همت نبیند ای نوشین‌لب

بی‌روزی‌تر ز من که باشد یا رب

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

تا شاه نشاط دجله کردست امشب

اندر دل بندگان فزودست طرب

دریاست شه پاکدل پاک نسب

دریا به ‌میان دجله در هست عجب

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹

 

روز از دو رخت به روشنی ماند عجب

آن مقنعهٔ چو شب نگویی چه سبب

گویی که به ما همی نمایی ز طرب

کاینک سر روز ما همی گردد شب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

ای مجلس تو چو بخت نیک اصل طرب

وین در سخنهات چو روز اندر شب

خورشید سما را چو ز چرخست نسب

خورشید زمینی و چو چرخی چه عجب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

لبهات می ست و می بود اصل طرب

چندان ترشی درو نگویی چه سبب

تو از نمک آنچنان ترش داری لب

گر می ز نمک ترش شود نیست عجب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳

 

تا بشنیدم که گرمی از آتش تب

گرمی سوی دل بردم و سردی سوی لب

مرگست ندیمم از فراقت همه شب

تب با تو و مرگ با من این هست عجب

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴

 

از روی تو و زلف تو روز آمد و شب

ای روز و شب تو روز و شب کرده عجب

تا عشق مرا روز و شبت هست سبب

چون روز و شبت کنم شب و روز طلب

سنایی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

اکنون که شد از دست من . . .

وصل تو که جان من بدو یافت طرب

جان من و تیمار فراقت همه روز

دست من و دامان خیالت همه شب

مجیرالدین بیلقانی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴۴ - ۴۴ - النوبة الثالثة

 

ذکر تو مرا مونس یارست بشب

وز ذکر توام هیچ نیاساید لب‌

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

رازیست مرا با شب و رازیست عجب

شب داند و من دانم، من دانم و شب‌

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸۶- سورة الطارق- مکیة » النوبة الثالثة

 

نام تو مرا مونس و یارست بشب

وز ذکر توام هیچ نیاساید لب.

میبدی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

خاقانی را ز بس که بوسید آن لب

دور از لب تو گرفت تبخال از تب

آری لبت آتش است خندان ز طرب

از آتش اگر آبله خیزد چه عجب

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

گر من به وفای عشق آن حور نسب

در دام دگر بتان نیفتم چه عجب

حاشا که چو گنجشک بوم دانه طلب

کان ماه مرا همای داده است لقب

خاقانی
 
 
۱
۲
۳