کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۷۵
چون نیشکرم کرده ز بیداد جهان
در سینۀ تنگ لفظ شیرین پنهان
در خاموشی چو پسته در کنج دهان
زنگار گرفتست مرا تیغ زبان
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفدهم
دیدیم نهان گیتی و اصل جهان
وزعلت و عار برگذشتیم آسان
آن نورسیه ز لانقط برتر دان
زان نیز گذشتیم نه این ماند نه آن
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۱۲
مرغی است سخن که آشیان ساخت ز جان
او را همه در باغ خرد یافت توان
در باغ خرد درخت دل جوید از آن
کاید ز درخت دل سوی شاخ زبان
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷
چون درد نداری، ای دل سرگردان
رفتن به بر طبیب بیفایده دان
درمان طلبد کسی که دردی دارد
چون نیست تو را درد چه جویی درمان؟
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸
هر دم شب هجران تو، ای جان و جهان
تاریکتر است و مینگیرد نقصان
یا دیدهٔ بخت من مگر کور شده است؟
یا نیست شب هجر تو را خود پایان؟
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹
هر شب به سر کوی تو آیم به فغان
باشد که کنی درد دلم را درمان
گر بر در تو بار نیابم، باری
از پیش سگان کوی خویشم، بمران
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷۷
آشفته همی رَوی به کویی ای جان
میجویی از آن گمشدهٔ خویش نشان
من دوش بدیدم کمرت را ز میان
هان تا نبری گمانِ بد بر دگران
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸۲
آن کس که نساخت با لقای یاران
افتاد به مکر دزد و تهدید عوان
میگفت و همی گریست و انگشت گزان
فریاد من از خوی بد و بار گران
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹۳
امشب منم و هزار صوفی پنهان
مانندهٔ جان جمله نهانند و عیان
ای عارف مطرب هله تقصیر مکن
تا دریابی بدین صفت رقصکنان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰۴
ای دف تو بخوان ز دفتر مشتاقان
ای کف تو بزن بر رگ خون ایشان
ای نعرهٔ گویندهٔ جویندهٔ دل
ای از نمکان ببر مرام تا نه مکان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴۵
تا روی تو قبلهام شد ای جان جهان
نز کعبه خبر دارم و نز قبلهٔ نشان
با روی تو رو به قبله کردن نتوان
کاین قبلهٔ قالبست و آن قبلهٔ جان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵۲
چون شاه جهان نیست کسی در دو جهان
نی زیر و نه بالا و نه پیدا و نهان
هر تیر که جست از آن سخت کمان
هر نکته که هست هست از آن شهره بیان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶۹
دل باغ نهانست و درختان پنهان
صد سان بنماید او و خود او یکسان
بحریست محیط بیحد و بیپایان
صد موج زند موج درون هرجان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷۱
دل گرسنهٔ عید تو شد چون رمضان
وز عید تو شد شاد و همایون رمضان
وانگه عمل کمان به مو وابسته است
گر مو شود اندیشه نگنجد به میان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷۲
دلها مثل رباب و عشق تو کمان
زامد شد این کمانچه دلها نالان
وانگه عمل کمان به مو وابسته است
گر مو شود اندیشه نگنجد به میان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸۷
شد کودکی و رفت جوانی ز جوان
روز پیری رسید بر پر ز جهان
هر مهمانرا سه روز باشد پیمان
ای خواجه سه روز شد تو بر خیز و بران
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۰۴
گلباغ نهانست و درختان پنهان
صد سال نماید او و او خود یکسان
بحریست محیط و بیحد و بیپایان
صد موج ز موج او درون صد جان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۰۷
ما مرد سنانیم نه از بهر سه نان
ما دست زنانیم نه از دست زنان
در صید بدانیم نه در صید بدان
از بند جهانیم نه در بند جهان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲۲
هشدار که میروند هر سو غولان
با دانه و دام در شکار گوران
ای شاد تنی که دامن دل گیرد
عبرت گیرد ز حالت معزولان
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲۳
هم خانه از آن اوست و هم جامه و نان
هم جسم از آن اوست همه دیده و جان
وان چیز دگر که نیست گفتن امکان
زیرا که زمان باید و اخوان و مکان