×
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۰
گیسوی کژت گوی بچوگان ببرد
لعل لبت آب آب حیوان ببرد
گفتم که بر جان ز غم عشق تو گفت
آنکو ز غمم جان بدهد جان ببرد
۲ بیت
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۱۴
گر از رخ مه زلف چو چوگان ببرد
در حسن ز مه گوی ز میدان ببرد
جانها همه افتاده به دام غمش اند
از دست غمش دلم کجا جان ببرد
۲ بیت