خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۶۸
از باد صبا خسته شود رخسارش
چون آینه کز نفس رسد زنگارش
زان ترسم اگر برهنه دارد یارش
تیزی نظر خلق کند از کارش
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۸
من تازهگلی که او نباشد خارش
یا بلبل خوشگو که بود غمخوارش
بازی که سر دست شهان جاش بود
در دام تو افتاد نکو میدارش
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۹۳
آن تازه گلم من که نباشد خارش
با بلبل خوشگوی بود غمخوارش
بازی که سر دست شهان جایش بود
در دام تو افتاد نکو میدارش
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸۴- سورة الانشقاق و یقال سورة الکدح - مکیة » النوبة الثالثة
از باد صبا خسته شود رخسارش
چون آینه کز نفس رسد زنگارش
زان ترسم اگر برهنه دارد یارش
تیزی نظر خلق کند از کارش
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸
کو دل که بداند نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود دمی گفتارش
معشوق جمال مینماید شب و روز
کو دیده که بر خورد از آن دیدارش
عطار » مختارنامه » باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ بیحوصله و معانی كه تعلّق به » شمارهٔ ۵
کو دل که بداند نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود دمی گفتارش
آن ماه جمال مینماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۸ - الاسرار
هر دل که خبردار شد از اسرارش
گر نور بود سوخته شد در نارش
گر شبه سلامتی کسی را بینی
زان است که او بی خبر است از کارش
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۹ - الاسرار
کو دل که بگوید نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود دمی گفتارش
معشوقه جمال می نماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۹۹
چون رنگ بدزدید گل از رخسارش
آویخت صبا چو خونیان بردارش
بسیار بگفت بلبل اندر کارش
تا بو که صبا بجان دهد زنهارش
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹۳
آندیده که هست عاشق گلزارش
مشغول کجا کند سر هر خارش
گر راست بود یار دهد پرگارش
ور کژ نگردد راست نیاید کارش
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲۵
بر من بگریست نرگس خمارش
تا خیره شدم ز گریهٔ بسیارش
گر نرگس او به سرمه آلوده بدی
آلوده شدی ز سرمهها رخسارش
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳۱
چون رنگ بدزدید گل از رخسارش
آویخت صبا چو رهزنان بردارش
بسیار بگفت بلبل و سود نداشت
تا بو که صباا به جان دهد زنهارش
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳۹
رفت آنکه نبود کس به خوبی یارش
بیآنکه دلم سیر شد از دیدارش
او رفت و نماند در دلم تیمارش
آری برود گل و بماند خارش
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹۶
سبحان لله قد و خط و رخسارش
وان ابرو و چشم و لب شکر بارش
گوئی که به التماس من صورت کرد
نقاش قضا به مستطر و پرگارش
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۳۳
زلف تو که شب رَوی ست دایم کارش
گه دزد نهند نام و گه عیّارش
مگذار کزین سان به سر خود گردد
دربندش کن و به خود فرو مگذارش
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۱
من دل به تو داده ام نکو می دارش
زنهار که بیش از این مکن آزارش
بر دلشده رحم کن تو ای دوست چو نیست
جز لطف تو ای دوست کسی غمخوارش
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۰
کو دل که بداند نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود ز من گفتارش
معشوق جمال می نماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش
فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۶۶
سروی که شدم ربوده رفتارش
آشفته خط و طره طرارش
نخلیست که سنبل است و ریحان برگش
لعلیست که گل و غنچه خندان بارش
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳
بر خواجه ببین و قامت و رفتارش
وان صعوه که شد بینی او منقارش
بالاپوش است در حقیقت او را
چون بال مگس، علاقه ی دستارش
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴
لعنت بر نفس ما و بر کردارش
بر مطلب و بر مقاصد بسیارش
دایم به خدا خدا منم می گوید
کو مرد خدایی که برد بر دارش