قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
عشق تو مرا از هر دو جهان ساخت مجرد
ای عشق گرانمایه و ای دولت سرمد
مردم ز غم عشق و نی یافتم آخر
از دولت دیدار تو صد جان مجدد
من رند خرابات مغانم،چه توان کرد؟
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶
چو با تست مقصود، هرجا که هستی
گرش باز دانی ز هجران برستی
درین جست و جو دور رفتی وگر نی
چو خود را بدانی ازین جو بجستی
ز تحصیل عرفان محصل همین شد
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۰
مسئله مشکل و آسان توی
ای دل و جان، در دل و در جان توی
دلبر نامی گرامی توی
نور دل و دیده اعیان توی
مسئله مشکل عشاق را
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴
درویش، که حرف او بصورت پنجست
هریک بمثابه ای که بیش از پیشست
دالست دلیل آنکه با درد بساز
گر بر تن تو هر سو مو صد نیشست
را، روی و ریا مکن، که این روی و ریا
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
من بنده روی توام، ای باده پرست
وز نرگس مخمور تو جانم شده مست
چون پرتو دیدار تو ظاهر گردد
مارا بسر کوی تو یک هی هی هست
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
گر جانم گویم، عاشق پیشین شماست
ور دل گویم، بنده مسکین شماست
خلق دو جهان طفیل تمکین شماست
گر کافر و مؤمنست، بر دین شماست
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
تا بر سر کوی عاشقی منزل ماست
سر ازلی و ابدی حاصل ماست
تا نشئه عشق تو در آب و گل ماست
سر نامه نامها بنام دل ماست
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
دل عاشق چشم ترک مستانه تست
تو شمعی و عالم همه پروانه تست
جان و دل ما عاشق و دیوانه تست
تو خانه دل شدی و دل خانه تست
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵
عاشق که سمندر نبود خر کوفست
صوفی که قلندر نبود موقوفست
رندی که نه پارسا بود نامردست
زاهد که نه شاهدیش باشد بوفست
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
گفتم:بهزار دل ترا دارم دوست
در خنده شد از ناز که:این شیوه نکوست
گفتم:صنما،راه وصال از که بکیست؟
فرمود که: ای دوست، هم از دوست بدوست
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
هر چندکه در زمانه یک محرم نیست
بنیاد اساس دوستی محکم نیست
مادر همه حال باغمش دلشادیم
چون غم بسلامتست،دیگر غم نیست
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
یک لحظه دلم را سر هشیاری نیست
با هشیاران مرا سر یاری نیست
باریست مرا،که پیل مستش نکشد
وین بار بجز عنایت باری نیست
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
هر دل،که ز سر کارآگاهی یافت
در ملک جهان ز ماه تا ماهی یافت
دریاب،اگر چنانچه در خواهی یافت
کین نکته بروزگار در خواهی یافت
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
گر دلبر من شیوه مستان گیرد
بر عاشقان خود هزار دستان گیرد
نومید مشو ازو،که در آخر کار
هم عاقبت کار تو آسان گیرد
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
ای دل،غم عشق ذو فنونت سازد
وز هرچه گمان بری فزونت سازد
در واقعه هجر زبونت سازد
آخرغم آن نگار چونت سازد؟
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
دل بسته طره های مشکین تو شد
جان خسته لعل گوهرآگین تو شد
جان دو جهان بنده مسکین تو شد
صد فاتحه خوان طفیل آمین تو شد
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
یک چند مرا پیر خرد گفتی پند :
هان!تانکنی به مهرورزی پیوند
نشنید نصیحت خرد بخت نژند
هجران بسرم تاخت چو کوه الوند
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
آن روز که این گنبد مینا بستند
وین طارم نه سپهر اعلا بستند
نی کتم عدم بود،نه شمع و نه آتش
نی رشته،که عشق یار بر ما بستند
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
آنها که ز سودای تو سرگردانند
آشفته و شوریده و بی سامانند
در طلعت زیبای تو حیرانانند
حیرانانند و تا بحی میرانند
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
چون باده بما داد،علی رغم حسود
خوردیم،اگرصاف،اگر دردی بود
این باده ز بهر ماست،جز ما که خورد؟
چون رسم شراب خانه بهر مابود