×
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب ششم » داستانِ موش با گربه
لَو کَانَتِ الاَمرَاضُ مَحمُولَهًٔ
یَحمِلُهَا القَومُ عَنِ القَومِ
حَمَلتُ عَن جِسمِکَ ثِقلَ الاَذَی
حَملَ جُفُونِی ثِقلَ النَّومِ
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱
آنک هستم ز خاک درگه او
من دلخسته روز و شب محروم
وطنش در میان جان منست
نی درون دل ار کنی معلوم