جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۷
دنیا جیفه است و اهل دنیا
اکثر چو سگان جیفه خواره
جیفه به میان و جیفه خواران
رو کرده در او ز هر کناره
یکدیگر را به زخم دندان
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۱۳
شاها ز عموم نیکخواهان
کایزد ز خواص خلق دادت
گر زانکه یکی برفت یا دو
صد بهتر ازان عوض دهادت
هر رشته جان شان که بگسیخت
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۳
آواز تو هست تیز و باریک
خالی نبود ز درد و سوزی
فریاد مقلدان ازو نیست
جز بانگ خر از جوالدوزی
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۳۱
پیری دیدم خمیده قامت
دنبال جنازه جوانی
با او به زبان حال می گفت
گریان گریان به هر زبانی
رفتی تو چو تیر و من بماندم
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۷
دی مرغک خامه بهر نامت
بر صفحه نامه شد رقم کوش
مجروح شد از دو حرف آن روح
مدهوش شد از دو حرف آن هوش
منقار زدن برای دانه
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۵
بود ایوان قرب شاه والا
به آن ایوان مرو بسیار بالا
که ترسم چون ازان ایوان درافتی
ز هر افتاده ای محکمتر افتی.
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵
فرزند بود چو جان ببخشای
بر جان من ستم رسیده
سر رشته روزیم کف اوست
مپسند که آن شود بریده
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۱
لاغر اسبی که گر بجویی
از گوشت در او نشان نیابی
از سر تا سم گرش بکاوی
جز پوست بر استخوان نیابی
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۸ - خاقانی
ماییم نظارگان غمناک
زین حقه سبز و مهره خاک
کین حقه و مهره تا به جایند
سرکیسه عمر می گشایند
وین طرفه که بر بساط فرمان
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۵ - شیخ سعدی شیرازی
در شعر سه کس پیمبرانند
هر چند که لانبی بعدی
اوصاف و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۱ - آذری اسفراینی، کاتبی نیشابوری و امیرشاهی سبزواری
چون گوی سپهر گرد بستی
میدان میدان چو گوی جستی
هربار که در عرق شدی غرق
باران بودی و در میان برق
بگریخته آذر از سم او
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۷
آنم که به عمر خویش هرگز
خالی نشدم ز آرزویت
گر گرد همه جهان بگردی
ساکن نشوم ز جستجویت
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۰
خواهی که شوی حلال روزی
همخانه مکن عیال بسیار
دانی که درین سراچه تنگ
حاصل نشود حلال بسیار