گنجور

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۲

 

وامش مده آن که بی نماز است

گرچه دهنش ز فاقه باز است

کاو فرض خدا نمی‌گزارد

از قرض تو نیز غم ندارد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۳

 

سرهنگ لطیف خوی دل دار

بهتر ز فقیه مردم آزار

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۷

 

دونان نخورند و گوش دارند

گویند امید به که خورده

روزی بینی به کام دشمن

زر مانده و خاکسار مرده

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق

 

این ره نه به پای هر گدایی‌ست

در دست و زبان ما ثنایی‌ست

نی من کی‌ام و ثنا کدام است

لا اُحصی انبیا تمام است

*

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه

 

ز احوال برادرم به تحقیق

دانم که تو را خبر نباشد

خرمای به طرح می‌دهندش

بخت بد از این بتر نباشد

اطفال برند و برگشان نیست

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۷

 

دیدم گل تازه چند دسته

بر گنبدی از گیاه رسته

گفتم: چه بود گیاه ناچیز

تا در صف گل نشیند او نیز؟

بگریست گیاه و گفت خاموش

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

او در من و من در او فتاده

خلق از پی ما دوان و خندان

انگشت تعجّب جهانی

از گفت و شنیدِ ما به دندان

سعدی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode