نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
چون شمع به چابکی نشستی
وان گریه به خنده در شکستی
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
تا دور شد از مزاج سستی
پیدا شد راه تندرستی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۱
ای آنک تو خواب ما ببستی
رفتی و به گوشهای نشستی
ای زنده کننده هر دلی را
آخر به جفا دلم شکستی
ای دل چو به دام او فتادی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۲
ای آنک تو خواب ما ببستی
رفتی و به گوشهای نشستی
اندر دلم آمدی چو ماهی
چون دل به تو بنگرید جستی
چون گلشن نیستی نمودی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۲
ای آنک تو خواب ما ببستی
رفتی و به گوشهای نشستی
ما را همه بند دام کردی
ما بند شدیم و تو بجستی
جز دام تو نیست کفر و ایمان
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
ای عمر به باد داده، مستی؟
تا چند از این هوا پرستی؟
درهای جفا همه گشادی
درهای وفا همه ببستی
عهدی که خدای با تو بسته است
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۹
یک جام به من ده و برستی
از علتِ خویشتنپرستی
ساقی بنهم چرا بننهم
بر پای تو سر که حق به دستی
من جان به لب و تو جام بر کف
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۰
گر مستی و گر هواپرستی
از ما بگذر چنان که هستی
در شور که در هوای شیرین
هم شیفتگی به است و مستی
چون سدره اگر بلند قدری
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۵
دوش آمد و گفت اگر ز هستی
یکباره درست برشکستی
رو از سر نام و ننگ برخیز
چون بر سر کوی ما نشستی
یا دست وفا به دست ما ده
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۹ - حکایت شبانی که، از غایت همت، تیغ را آیینه وجاهت، و قلم را عمدهٔ دولت خود ساخت
تا یافت از آن هنر پرستی
در هر دو هنر تمام دستی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۹ - جواب نبشتن مجنون مرفوع القلم، از سیاهی آب ناک دیده، جراحت نامه لیلی را، و ریشهای سربسته از نوک قلم خاریدن، و خون سوخته بر ورق چکانیدن، و دهانه جراحت را به کاغذ لیلی بستن
با جز تو چه کار، تا تو هستی؟!
در قبله، خطاست بتپرستی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۱ - دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن
طعنم چه زنی به سگ پرستی،
من نیز سگم ز روی هستی
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۴
ای دل ز شراب عشق مستی
در زلف نگار پای بستی
تا چند نظر ز دور کردن
بیزار شدم ز بت پرستی
ای جان و جهان تو خاطر ما
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اشعار الحاقی » شمارهٔ ۱
ای بی خبر از وجود هستی
مستی و کنی تو عیب مستی
شاهد نشدی به نفس خود چون
بیزار ز گفته الستی
در عهد خدا کجا رسی تو
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۷
چه ذوق نیستی یابی؟ که هستی
ببالا کی توانی شد؟ که پستی
بدان، صوفی صاف، این مسئلت را:
ز ما دوری اگر از خود نرستی
بسی با عاقلان همراه بودی
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴ - پایه معراج سخن را از قمه عرش گذرانیدن و به اول درجه از درجات معارج قدر او صلی الله علیه و سلم رسانیدن
از ششدره جهت بجستی
وز تنگی روز و شب برستی