شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲
گفتیم خدای هر دو عالم
گفتیم محمد و علی هم
گفتیم نبوت و ولایت
در ظاهر و باطنند باهم
آن بر همه انبیاست سید
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷
عشق تو بلا و مبتلا ما
پیوسته خوشیم در بلا ما
مستیم و مدام در خرابات
رندانه حریف اولیا ما
در بحر محیط غرق گشتیم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰
جامیست چه جم نما دل ما
بنموده خدا به ما دل ما
شمع دل ماست نور عالم
افروخت به خود خدا دل ما
عشقش بحریست بیکرانه
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳
ساقی ز کرم نواخت ما را
خمخانه بریخت بر سر ما
ما جام و بر آب چون حبابیم
دریاب ز ما و ما ز دریا
عشقست که هیچ جا ندارد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷
موج است و حباب و آب و دریا
هر چار یکی بود بر ما
هم آب و حباب و آب دریا
دریا داند حقیقت ما
بنگر به یقین که جز یکی نیست
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱
در عین حباب آب دریاب
آن آب در این حباب دریاب
نقشی است خیال عالم ای یار
خوابی است و هم به خواب دریاب
مستیم و خراب در خرابات
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴
ای آب حباب آب دریاب
سرچشمهٔ این سراب دریاب
جامی و شراب و جسم و جانی
این جام پر از شراب دریاب
ساقی قدحی به دست ما ده
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵
در موج و حباب آب دریاب
آن آب در این حباب دریاب
در آینهٔ مه منور
نور رخ آفتاب دریاب
هر برگ گلی که رو نماید
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
جامی ز حباب پر کن از آب
جام می ما به ذوق دریاب
در بحر درآ که عین مائی
با ما بنشین خوشی درین آب
مه روشن از آفتاب باشد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
موج است و حباب هر دو یک آب
با ما بنشین و آب دریاب
روشن بنگر که آفتاب است
آن نور که خوانیش به مهتاب
رندانه روان رَوم به هر در
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
موجیم و حباب هر دو یک آب
آبست حجاب آب دریاب
آنها که به چشم عقل بینند
بینند خیال غیر در خواب
عقل ارچه چراغ بر فروزد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴
این شیشهٔ ما پر از گلاب است
گفتیم گلاب و در کل آب است
آب است و حباب این می و جام
آبش می و جام ما حباب است
نقشی که خیال غیر بندد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵
جامیست پر آب و عین آب است
وین جام شراب ما حباب است
موج است حجاب ما در این بحر
یا آب که آب را حجاب است
مستیم مدام در خرابات
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶
موج است و حباب هر دو آب است
آبست که صورتاً حباب است
روشن بنگر که آفتابی
بنموده جمال و مه نقاب است
صورت دیدی و ماه گفتی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷
جامی ز حباب پر ز آب است
آب است که صورتاً حباب است
در ظاهر و باطنش نظر کن
دریاب حجاب آب ، آب است
آن جام جهان نمای اول
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸
آئینهٔ ذات عین ذات است
ذات است که مجمع صفات است
بی جود وجود حضرت او
عالم به تمام فانیات است
می نوش مدام دُردی درد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴
میخانه سرای عاشقان است
رندی که چو ماست عاشق آن است
بستان و بنوش شادی ما
جامی که به از شراب جان است
از ما نکند کناره معشوق
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳
از جور و جفای بی وفا دوست
چون شد دل خستهٔ بلا دوست
مائیم غلام و یار مولا
مائیم گدا و پادشا دوست
بیگانه ز هر دو کون گشتیم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵
چشمی که به نور عشق بیناست
بیناست همیشه از چپ و راست
دیده نگران دیدهٔ اوست
این خرقه که نور دیدهٔ ماست
ما در غم هجر یار واصل
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴
موجیم و حباب هر دو آبست
آبست که صورت حبابست
آن کس که خیال غیر بندد
نقش غلطست و خود به خوابست
موجست و حباب هر دو یک آب
[...]